سیاره ی ایکس و پیشگویی های انجیلی درباره ی نابودی دنیا در آستانه ی بازگشت مسیح

ساخت وبلاگ

نویسنده: پویا جفاکش

«بلایا به زودی از ملتی به ملت دیگر سرایت خواهد کرد. آنها مانند یک طوفان قدرتمند به تمام نقاط دور روی زمین خواهند آمد... ویرانگر به همه ی شهرها خواهد آمد، هیچ شهری فرار نخواهد کرد... خداوند گفت این اتفاق خواهد افتاد.»

ارمیا 25:32 و 48:8

درباره ی این که منظور ارمیای نبی از ویرانگر چیست، بعضی کاربرد این لغت در کتاب مقدس کولبرین را برجسته کرده اند که میگوید:

نسخه های خطی 3: 3

با گذشت زمان، قوانین خاصی بر ستاره های آسمان اعمال می شود. راه آنها تغییر می کند. حرکت و بی قراری وجود دارد، آنها دیگر ثابت نیستند و نور بزرگی به رنگ قرمز در آسمان ظاهر می شود.

نسخه های خطی 3:4

هنگامی که خون بر زمین می ریزد، ویرانگر ظاهر می شود و کوه ها گشوده می شوند و آتش و خاکستر بیرون می ریزند. درختان نابود خواهند شد و همه ی موجودات، زنده خواهند شد. آبها توسط خشکی بلعیده می شوند و دریاها می جوشند.

نسخه های خطی 3: 6

مردم در جنون پراکنده خواهند شد. آنها صدای شیپور و فریاد جنگی نابودگر DESTROYER را خواهند شنید و به لانه های زمین پناه خواهند برد. وحشت دلهایشان را خواهد خورد و شجاعتشان مانند آب پارچ شکسته از آنها جاری خواهد شد. آنها در شعله های خشم خورده خواهند شد و توسط نفس ویرانگر نابود خواهند شد.

چیزی که بتواند تا دورترین کشورها را با همه ی آدم هایشان دچار بلا کند، فقط میتواند یک شیء بزرگ آسمانی باشد که برخی برای هرچه بزرگتر کردن بلا اندازه ی آن را مدام بزرگ تر کرده و آن را به همان چیزی که بعدا توسط کتاب های زکریا سچین به سیاره ی ایکس معروف شد تبدیل نمودند. کتاب مقدس کولبرین که در صومعه ی گلاستونبری نگهداری میشد، ترکیبی از چند نوشته ی اولیه ی مصری و اضافات و تحریفات کلتی آن تلقی میشد و این کمک کرد تا دارای یک حکمت اولیه ی مصری تلقی شود که به خرافات کلتی آلوده شده و باید پوست و مغز آنها را از هم جدا کرد. بعضی معتقدند آن، سقوط امپراطوری شوروی و ظهور اسلام بنیادگرای خشن را پیشبینی کرده است و به همین دلیل، مایلند بقیه ی مطالب آن را نیز پیشگویی حساب کنند، ازجمله ظهور ویرانگر را. انتشار کتاب تنها در سال 1992 انجام گرفته و زمینه ی بحث های حول سیاره ی ایکس و ربط دادن آن به قلمرو فرازمینی ها و خدایان باستانی در افسانه های سومری نیز از همان زمان محیا شده است. دراینجا آنچه انجیل کولبرین را بیش از پیشگویی ارمیا به دنیای باستان ربط میدهد آن است که انجیل کولبرین میگوید این فاجعه در گذشته یک بار دیگر اتفاق افتاده است و توصیفاتی که به کار برده است نیز یادآور نابودی آتلانتیس و سیل نوحند.:

خلقت 3:1

... این واقعیتی است که خردمندان می دانند که زمین یک بار کاملاً ویران شد و سپس در چرخ دوم خلقت دوباره متولد شد.

خلقت 3:2

... خدا باعث شد اژدهایی از بهشت ​​بیاید و او را احاطه کند ... دریاها از گهواره هایشان شل شدند و برخاستند و در سرتاسر زمین ریختند.

خلقت 3:3

مردانی که دچار وحشت شده بودند، از منظره ی هولناک آسمان ​​دیوانه شدند. نفس از بدنشان مکیده شد و با خاکستر عجیبی سوختند.

خلقت 3:4

سپس گذشت و زمین را در گوشته‌ای تاریک و درخشان که درون آن به شکلی نامرتب روشن شده بود، رها کرد. روده های زمین در تلاطم های بزرگ گشوده شد.

خلقت 3:5

زمین از دهان های وحشتناکی که در وسط زمین باز می شد، نفس های کثیف استفراغ کرد. نفس شیطانی پیش از آنکه مردها را دیوانه کند و آنها را بکشد گلویشان را گاز گرفت.

خلقت 3:8

فقط تخته سنگ های آسمانی و زمین سرخ در جایی که زمانی بودند باقی ماندند، اما در میان این همه ویرانی تعداد کمی زنده ماندند، زیرا انسان به راحتی نابود نمی شود.

خلقت 3:10

سپس تاج بزرگی از غبار و ابر که زمین را در برگرفته بود و آن را در تاریکی شدید فراگرفته بود، توسط نور گلگون سوراخ شد و سایبان در طوفان های بزرگ و طوفان های خروشان آب فرو رفت.

خلقت 3:11

هنگامی که نور خورشید کفن زمین را سوراخ کرد... هوای کثیف پاک شد و هوای تازه بر روی زمین متولد شده پوشیده شد و او را از خلأ خصمانه ی تاریک آسمان ​​محافظت کرد.

خلقت 3:12

طوفان‌های باران بر چهره‌های زمین نمی‌کوبید و آب‌ها آشفتگی آن‌ها را کاهش می‌داد. زمین لرزه ها دیگر زمین را باز نکردند و توسط سنگ های داغ سوخته و مدفون نشدند.

خلقت 3:13

آبها تصفیه شد، رسوبات غرق شد و زندگی به وفور افزایش یافت... خورشید آنطور که بود نبود و یک ماه از بین رفت.

خلقت 3:14

انسان زمین جدید را ثابت و آسمان را ثابت یافت. او خوشحال بود، اما می ترسید، زیرا در ترس زندگی می کرد که آسمان ها دوباره هیولاها را بیرون بیاورند و بر سر او سقوط کنند.

خلقت 3:15

وقتی آدمیان از مخفیگاه ها و پناهگاه های خود بیرون آمدند، دنیایی که پدرانشان می شناختند برای همیشه ناپدید شد. چهره ی زمین تغییر کرد ... وقتی ساختار آسمان ​​فرو ریخت...

همانطورکه میبینید در این توصیف، جایی برای برخورد یک جسم آسمانی با زمین در نظر گرفته شده است که حجم آب عظیم آن، باعث تخیل آن به صورت یک سیاره ی اقیانوسی شده است. یک هیولای تهدید کننده ی نظم کیهان که از جنس آب و موجودی آسمانی یعنی یک خدا است، فقط میتواند تیامات یا تهاموت الهه ی آبی و مادر خدایان در افسانه های بابلی باشد. زمین از جسم تهاموت پدید آمده است و این را بدین شکل معنی کرده اند که زمین بزرگتر قبلی در اثر برخورد با تیامات از بین رفت و از ترکیب با آن و از دست دادن بخش هایی از وجود خود، از نو ساخته شد. گزاره های دیگری در کتاب کولبرین، درباره ی فاجعه ای شبیه به ماجرای فایتون در افسانه های یونانی در ترکیب با نابودی یک تمدن یادآور آتلانتیس افلاطون وجود دارند:

نسخه های خطی 1:1

نوشته های دوران قدیم حکایت از اتفاقات عجیب و اتفاقات بزرگ در زمان پدران ما است که در آغاز زندگی می کردند...

نسخه های خطی 1:6

زیرا سرزمین بزرگ راماکوئی ابتدا قدم او را احساس کرد. بیرون در کنار آب های در حال محاصره، در لبه ی آن قرار داشت.

نسخه های خطی 1: 7

در آن روزها مردان قدرتمندی وجود داشتند... پروانه‌هایی به اندازه ی پرندگان و عنکبوت‌هایی به بزرگی بازوهای دراز یک انسان وجود داشتند... فیل‌ها به تعداد زیاد، با عاج‌های منحنی قدرتمند وجود داشتند.

نسخه های خطی 1: 8

در یک شب بزرگ ویرانی، زمین به یک پرتگاه سقوط کرد...

نسخه های خطی 1: 9

مردان خود را با پوست جانوران می پوشیدند و جانوران وحشی آنها را می خوردند، چیزهایی که دندان هایشان به هم می خورد از آنها برای غذا استفاده می کردند... مغزخوارها [؟] انسان ها را شکار کردند...

نسخه های خطی 1:10

هر مردی که در درونش مشکل ذاتی داشت و هر زنی که جریان خون داشت مرد.

نسخه های خطی 1:12

این سرزمینی بود که انسان از آنجا آمد...راماکویی.

البته اگر عامل این فاجعه سیاره ی ایکس نابود شده طی برخورد در افسانه های مدرن و بخصوص فائتون افسانه های یونانی بوده باشد نابودگر آینده نمیتواند همان باشد. اما بعضی فکر میکنند یک سیاره ی ایکس دیگر در راه است. این فکر تا اندازه ای نتیجه ی آن بود که کمی قبل از انتشار انجیل کولبرین و در 1985، کارل سیگان دانشمند فقید، وجود یک ستاره ی تاریک که خواهر دوقلوی نادیدنی خورشید است را حدس زده بود. در کتاب مقدس کولبرین هم آشکار شدن یک ستاره، نشانه ی ظهور نابودگر خوانده شده است.:

خلقت 4:5

سپس ... خداوند نشانه ای در آسمان ها پدید آورد تا مردم بدانند زمین گرفتار خواهد شد و آن علامت، ستاره ای عجیب بود.

خلقت 4:6

ستاره رشد کرد و به شدت درخشید و دیدن آن بسیار شگفت انگیز بود. شاخ درآورد و آواز خواند، بی شباهت به هیچ چیز دیگری که تا به حال دیده شده بود...

طومارها 33:12

معشوقه ی بزرگ ستارگان، بگذار در آرامش بمانیم، زیرا از ظهور شاخ تو می ترسیم.

مبدا 8:3

... آنها به اشتباه ستاره ی دارای شاخ بدخیم و همراهان او را پرستش کردند ...

ستاره بودن شریک ویرانگر و عنوان شدن آن به خواهر دوقلوی خورشید، این قصه را با مکاشفه ی یوحنا ( 12-9 : 1 ) قابل مقایسه کرده است که میگوید:

«و آنگاه شگفتی بزرگی در آسمان ظاهر شد: زنی بود که لباس خورشید بر تن داشت. او تاجی از 12 ستاره بر سر داشت... یک اژدهای سرخ غول پیکر وجود داشت...»

اژدها و زن دراینجا با نابودگر و ستاره ی شبیه خورشید مقایسه شده اند. فرازهای زیر از کتاب کولبرین، توصیف نابودگر به یک اژدهای سرخ آسمانی در مکاشفه ی یوحنا را مدلل میکنند:

نسخه های خطی 3: 1

آدم ها روزهای نابودگر را فراموش می کنند. فقط خردمندان می دانند که کجا رفت و در ساعت مقرر باز خواهد گشت.

نسخه های خطی 3: 2

مانند ابری از دود بود که در درخششی سرخ رنگ پیچیده شده بود که در مفصل یا اندام قابل تشخیص نبود. دهانش پرتگاهی بود که از آن شعله و دود و خاکسترهای داغ بیرون می آمد.

نسخه های خطی 3:4

هنگامی که خون بر روی زمین می ریزد، ویرانگر ظاهر می شود و کوه ها گشوده می شوند و آتش و خاکستر به بیرون می ریزند.

نسخه های خطی 3: 6

آنها در شعله های خشم خورده خواهند شد و با نفس ویرانگر خواهند سوخت.

نسخه های خطی 3: 7

آدمیان مانند پرندگان در هوا پرواز می کنند و مانند ماهی در دریاها شنا می کنند ... زنان مانند مردان و مردان مانند زنان خواهند بود، و هر دو حکم اسباب بازی مردان را خواهند داشت..

مادر اورسولا شیپتون مقدس که مانند پیامبران محترم بود و درگذشت او را در 1561 ثبت کرده اند پیشگویی های مشابهی در مورد آخرالزمان داشت:

«زیرا در آن روزهای شگفت انگیز دور، زنان هوس خواهند کرد که مانند مردان لباس بپوشند و شلوار بپوشند و تارهای موی خود را کوتاه کنند...

وقتی قایق‌هایی مثل ماهی‌ها زیر دریا شنا می‌کنند، وقتی آدم‌هایی مثل پرندگان آسمان را طی میکنند، نیمی از جهان غرق در خون خواهند مرد...

اژدهای آتشین شش بار قبل از مرگ زمین از آسمان عبور خواهد کرد...»

موضوع این است که کتاب مقدس کولبرین، در فصل چهارم کتاب گلین ها، در توصیف سیل و کشتی نوح هم از حمله ی نابودگر و بروز غرش ها و انفجارات از درون زمین همزمان با سیل صحبت کرده، گویی که برخورد نیروی شیء آسمانی عظیمی، باعث حرکت کردن محور زمین و جاری شدن سیل شده است. یعنی انگار اژدهای مکاشفه رفت و برگشت میکند. این، یادآور به مقوله ی "اعصار" در کتاب ارباب حلقه های تالکین است. تالکین مینویسد هر عصر، زمانی پایان می یابد و جای به عصر دیگری میدهد که یک شیء آسمانی موسوم به دوم دراگون یا ارابه ی ماه در آسمان ظاهر میشود و نابودی هایی به بار می آورد. هر دو این نام ها در فصل سوم کتاب مبدأ در انجیل کولبرین درباره ی بروز فاجعه توسط موجودی با این نام ها به کار رفته اند و به نظر میرسد تالکین احتمالا با واسطه از محتویات کتاب مقدس کولبرین مطلع بوده است.:

“planet x and the kolbrin bible connection”: greg jenner: yowusa.com

چیز عجیبی درباره ی ارباب حلقه های تالکین وجود دارد. دعوا بر سر حلقه های سرنوشت سازی است که 9تایشان دست آدمها، هفت تایشان دست دورف های کوتوله، و سه تایشان دست شاهان الفند. الف های جادوگر، کمترین حلقه ها را دارند ولی به تعداد تثلیث خدای مسیحیت. آنها در جن بودن و ترویج جادوگری، جانشینان نژاد اژدهایان یا مردان سوسماری هستند که از ترکیب فرشتگان هبوط کرده معروف به پسران خدا (بنی الوهیم) با انسان های زمینی حاصل شده و دارای توانایی های فرابشری هستند. این موجودات که امروزه به نسخه های زمینی یوفوها یا آدم فضایی ها تعبیر میشوند، تکثیر شده ی مار باغ عدن در توراتند که مثل آدم دست و پا دارند و ازاینرو متشبه به مارمولک و سوسمارند و در فرم های اغراق شده ی خود جای به اژدها میدهند. وحشتناک ترین خزنده ی پا دار مارسان در امروزه روز، تمساح است. آداچی به این موضوع توجه میدهد که تمساح را در قبطی «مسح» میخوانند که بسیار شبیه نام مسیح است. عیسی مسیح هم درست مثل اژدهایان، جزو پسران خدا است. اژدهای نابودگر آخرالزمانی میتواند خود مسیح هم باشد که وقتی باز گردد، جهان را به جنگ و نابودی میکشاند و مردمان زیادی را میکشد. مسیح در مصر با ازیریس تطبیق میشده که فرمانروای جهان مردگان بود. پس بعید نیست که وقتی به این دنیا برگردد با نیروهای مرگ بجنگد. تصلیب مسیح همچنین قابل مقایسه با به بند کشیده شدن پرومته در کوهستان قفقاز با مرگ و زنده شدن مداوم است تا این که توسط هرکول نجات پیدا میکند. رابرت گریوز در «اسطوره های یونانی» مینویسد که هرکول پس از آزاد کردن پرومته، انگشتری مخصوصی را که از او گرفته شده بود به او میدهد و او در انگشت میکند. ظاهرا پرومته مسیحی است که میخواهد انتقام بگیرد و انگشتری هم همان حلقه ی آخرالزمانی سایرون نابودگر است؛ حلقه ی مهمی که قرار است در انتهای داستان ارباب حلقه ها توسط فرودوی هابیت به آتشفشان انداخته شود و به رنج و جنگ پایان دهد و آن، حلقه ای است که توسط عموی فرودو از یک اژدها دزدیده شده است. اژدها درواقع نمادی از دوران باستان و دوران حکومت مردمان فراطبیعی است. آنها به خاطر سوسماری بودن، در افسانه ای به نام علم دیرینشناسی، تبدیل به دایناسورها شده اند. دایناسوروس در لغت یعنی سوسمار وحشتناک؛ لغتی که به راحتی میتواند لقبی برای اژدها باشد. جالب اینجا است که سوروس را میتوان از سور یا آسور به معنی شاه و رئیس نیز گرفت و دایناسور را به شاه یا اشرافی ترسناک معنی کرد و اینطوری برایش مفهوم سیاسی هم کشف نمود. ترسناک ترین دایناسورها در ابتدا تیرانوسوروس رکس انتخاب شده بود که درست مثل انسان ها روی دو پا راه میرفت. تیرانوسوروس یعنی سوسمار فرمانروا، و رکس یعنی شاه. طبیعتا داریم از سوسمار یا اشرافی ای صحبت میکنیم که شاه شاهان است. شاهان، تیران هایند و شاه اصلی رکس است. رکس دئوس یعنی شاه-خدا لقب شاهان داودی رش گلوتا یا اشرافیت یهود است. عیسی نیز مسیح است فقط به این جواز که از نسل داود و معادل شاه یهودا است. نماد خاندان داود و همینطور تجسم اصلی خدای آنها یعنی یهوه شیر درنده است. لغت دئوس به معنی خدا، با "دو" به معنی ثنویت نیز مرتبط است چون خدای یهود یک خدای دوگانه و غیر قابل پیشبینی است. دو شخصیت دارد که یکی مثل شیر، بیرحم و خونخوار است و دیگری مثل انسان، قابل ارتباط گیری با انسان های دیگر. این دوگانگی، در اصل، دوگانگی خدای خورشید است که در تصویر ابوالهول مصری منعکس شده است، همینطور در هرکول که پوست شیر میپوشد و دوگانگی ستون های هرکول، انعکاس دوگانگی شخصیت او میباشد. ستون های دوگانه ی معروف معبد سلیمان نیز چنین کاربردی دارند. همزمان با تصلیب مسیح که خدا در قالب انسان است، کسوفی در آسمان رخ میدهد که نمایانگر مرگ خورشید به جای عیسی است، چون در این اتفاق، چهره ی انسانی خدا یعنی عیسی می میرد و فقط چهره ی شیرگون وحشتناک خدا باقی می ماند که مثل شیر، در تاریکی شکار میکند و این تاریکی نیز تاریکی جهل در ضدیت با روشنایی دانش است. این، داستانی است که توجیه گر نظم مسیحی اروپای قرون تاریک یا به اصطلاح همان قرون وسطی است و اگرچه مسیحی تلقی میشود، همانطورکه هاپکینز در صفحه ی 107 کتاب rex deus بیان میکند، با ازدواج های پیاپی رهبران یهودی رش گلوتا با خاندان های اروپایی پیدایش و گسترش یافته و معرف همان خط خونی است که افسانه های گرال یا جام مقدس را میسازند و با متصل کردن اشرافیت ها تحت لوای یک خاندان افسانه ای به نام مروونژین، حکومت ها را در ایدئولوژی بلاهت پرور سیاسی خود متحد میکنند. تمپلارها یا شوالیه های صلیبی گسترش دهنده ی بانکداری، با پیوند دادن این ایدئولوژی با پول و قدرت و امکانات، هرگونه وجدانی که مزاحم آن باشد را میخرند. در غیاب وجدان، تنها مزاحم این ایدئولوژی، ترس عموم از عقوبت شدن با آخرالزمانی وحشتناک در اثر تن دادن به گناه است که آن را هم تالکین به نمایندگی از اخوت های یهودی الاصل اشرافیت های اروپایی، با از بین بردن حلقه ی پرومته/سایرون/مسیح در مواد مذاب آتشفشان به نمایندگی از جهنم، برطرف میکند تا نظم نوین امریکایی با مشکلات کمی به رشد و جهانخواری خود ادامه دهد. لورنس گاردنر فراماسون، طرح کتاب های ارباب حلقه ها را کاملا وابسته به افسانه ی خون سلطنتی و جام مقدس میداند و فضای داستان را قرون وسطایی ارزیابی میکند.:

“rex deus: resurrection of the dragons”: goro adachi: bibliotecapleyades.net

مروونژی هایی که تمپلارها و دیر صهیون، آنها را به عنوان احیاگران روم باستان جار زدند اولین برپاکنندگان روم مقدس شناخته میشوند که فروپاشید تا بعد یک شاه فرانک موسوم به شارلمان یعنی شاه بزرگ، در قرن هشتم، آن را احیا کند. لاکاپله، شارلمان را در لغت و معنی، دقیقا همان کارولوس مگنوس لقب شارل پنجم فرانک در قرن 16 میداند و معتقد است امپراطوری روم، دقیقا با شارل به اصطلاح پنجم شروع شد. روم اصلی، همان کشور ژرمن شارل پنجم است که با فتح رم ایتالیا به آنجا انتقال ذهنی یافته است. قبل از آن، ایتالیا یک نسخه از یهودیه و رم پاپ ها یک نسخه از اورشلیم یهودیان بوده است و فتح و غارت رم توسط قوای شارل پنجم را باید همان حمله ی تخریبگرانه ی رم باستان به اورشلیم در زمان تیتوس دانست. با این حال، لاکاپله شباهت های زیادی را بین شارل پنجم و یک امپراطور بسیار جدیدتر یعنی ناپلئون اول یافته است؛ مهمتر از همه این که هر دو آنها دو بار تاج گذاری میکنند: یک بار در گاول و یک بار در رم ایتالیا، و هر دو هم میخواهند یک روم باستان خیالی را احیا کنند. ناپلئون امپراطوری روم مقدس قبلی در آلمان را که نمادش یک عقاب دو سر بود با یک امپراطوری فرانسوی که نمادش یک عقاب یک سر است جایگزین میکند و این همان عقاب سلطنتی رومی ها است که یک سر دارد. پاول ویکتوروویچ، پرز و واتلی، و مایل ماتیز، همگی نشان داده اند که تقریبا تمام قسمت های قابل باور داستان ناپلئون، تکرار داستان های ناپلئون سوم پس از او هستند که به قبل از او فرافکنی شده اند. جز آن، آنچه از ناپلئون باقی میماند، فتوحات معجزه آسای او است که فقط از یک خدای انسان شده مثل ژولیوس سزار که امپراطوری روم را برساخت برمی آیند. ناپلئون درست مثل سزار، شهرت خود را با فتوحات در گاول به دست آورد و بعد ایتالیا را تسخیر کرد. سزار به جمهوری رم خاتمه داد و ناپلئون به جمهوری فرانسه. یکی از جاهای پاریس که ناپلئون زیاد به آن سر میزد نئوپولیا بود که نامش به معنی آپولو جدید است. شاید یک معنی ممکن از نام ناپلئون هم نئا آپولون یا آپولو جدید باشد. آپولو خدای خورشید و حامی تاج و تخت ها است و ناپلئون خورشید جدید است بعد از تاریکی جمهوری که شاه قبلی یا بهتر است بگوییم خورشید قبلی را در انقلاب فرانسه کشت. در این مدت و در هرج و مرج و کشتار حاکم بر فرانسه پس ار انقلاب، ناپلئون بزرگترین روشنایی در تاریکی سیاست گذاری جمهوری بود و علت این هم که کلاهش شکل هلال ماه است همین است: کلاهی که بعدا برای همه ی آدم های آن موقع تخیل شد. با این وجود، ناپلئون از همان جمهوری برخاسته بود و ارزش های دموکراسی را در جهان گسترد؛ از این رو قابل مقایسه با اسکندر کبیر است که با ایجاد امپراطوری، دموکراسی یونان را از بین برد ولی ارزش های یونانی را در جهان گسترد. حتی میتوان گفت دموکراسی یونان باستان وجود نداشت و فقط کپی آرمانی شده ای از جمهوری های فرانسه بود. اسکندر در مصر، خود را فرزند خدای آنجا یافت و علاقه ی زیادی به مصری مآبی پیدا کرد. ناپلئون هم مصر را فتح کرد و درآنجا کمر به احیای مصر باستان آن گونه که خودش دوست داشت نمود. اسکندر یونانی فاتح آسیا اما در تاریخ رسمی، ظاهرا یک فرافکنی از اسکندر بیگ است که در تسخیر قستنطنیه با سلطان محمد فاتح همکاری نمود و بعد دشمن او شد. وی احتمالا نماینده ی جریان های صلیبی فاتح روم شرقی است که مذاهب یهودی-مسیحی اروپا را به میراث عثمانی افزودند و نه فقط نسل مسیحی های ارتدکس یونانی را درآنجا پدید آوردند بلکه مذهب عثمانی را نیز تابع یک نظم یهودی-مسیحی که به شرع اسلامی موسوم است نمودند. این بار نیز ممکن است همتایی اسکندر و ناپلئون ناشی از این باشد که نیروهای فرانسوی به آموزش نیروهای عثمانی برای ایجاد ارتش منظم جدید در کشور کمک نمودند و این اولین گام در تلاش برای ایجاد یک دولت-ملت در عثمانی بود. با این حال، لاکاپله قبول نمیکند که شارل پنجم فرافکنی ناپلئون به قرن 16 باشد یا امپراطوری عثمانی قبل از قرن 19 وجود نداشته است، منتها معتقد است که تاریخ های این افراد از روی وقایع قرن 19 تا ابتدای قرن 20 اروپا مدام در حال بازآفرینی و نوسازی بوده است.:

“late phantoms”: m.lacapelle: theognosis: jan25,2019

لازم است به اهمیت بازتعریف افسانه ها در قرن 19 توجه کنیم. در آن قرن، استعمار توسعه یافته و کشورهای فراوانی تحت سلطه ی قدرت های غربی درآمده بودند. مردمان این سرزمین ها فقط در آن جاهایی که برای اروپایی ها قابل درک بودند مورد توجه آنها قرار میگرفتند، چون قرار بود با نزدیک کردن اروپایی ها با نو اروپایی ها آنها را به دولت-ملت تبدیل کنند. در این شرایط، نگرانی های مردم از نبود امکانات و موانع جغرافیایی در ارتباط گیری با دیگر جوامع، شرایط توهم آور آب و هوایی، و جانوران وحشی خطرناکی که هنوز زمین را آکنده بودند و بشر را تهدید میکردند، به شدت با خرافات اروپایی حول هیولاسازی از جانوران ناشناخته ی در حال انقراض، گره خورده بودند. اگر اروپای متمدن، زودتر از کشورهای در حال توسعه از جانوران غولپیکر سرزمین های شرقی مثل فیل تهی شده، پس هزاران سال پیش زمانی که فجایع تورات اتفاق می افتاد هنوز چه جانوران غولپیکر دیگری میتوانستند روی زمین وجود داشته باشند؟ دایناسورهایی که تازه در قرن 19 دانشمندان تصمیم گرفتند بازمانده هایشان را کشف کنند و یا آدم هایی که حتی از انسان های ابتدایی محاصره شده توسط طبیعت در قرن 19 بیشتر به جانورانی مثل میمون ها نزدیک بودند همانطورکه مردم اندونزی و افریقا گوریل و شمپانزه و اورانگ اوتان را انسان جنگلی مینامیدند؟ ولی شاید اصلا نیازی به تخیل هزاران سال و البته بعدا میلیون ها سال فاصله بین فاجعه و واقعیت موجود نبوده است. شاید دنیای پس از فاجعه همانقدر جدید بوده که امپراطوری روم واقعی ناپلئون؛ امپراطوری ای که بعدا هر کس مایل شد یک نسخه از آن را برای کشور خودش تخیل کند. شاید ارمیای نبی هم موقع صحبت از نابودگر، اتفاقی را که قبلا افتاده بود پیشگویی کرده بود بدین ترتیب که رش گلوتا برای اثبات آسمانی بودن مذهب خود، یک ارمیا نامی را به خود چسباندند و قبل از فاجعه، آن را از زبان او پیشگویی کردند. در این صورت، پیشگویی های انجیل کولبرین، فقط یک تشتت در اثر تعدد نویسندگان است که بعضی از آنها گذشته را گزارش کرده اند و بعضی دیگر، گذشته ای را که قرار بود آینده به نظر برسد چون مثلا قبل از وقوع همان فاجعه زندگی میکرده اند.

شیرها و گوسفندها...
ما را در سایت شیرها و گوسفندها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baghebabel بازدید : 43 تاريخ : جمعه 6 بهمن 1402 ساعت: 0:32