فرقه ی دیر صهیون و خدای شب یلدا

ساخت وبلاگ

نویسنده: پویا جفاکش

در زانادو، قوبیلای خان
دستور بنای گنبد باشکوهی را صادر کرد
جایی که آلفوس، رودخانه ی مقدس،
از میان غارهای بی‌اندازه برای انسان می‌گذرد
و به دریای بی‌آفتاب می‌رسد...

پس دوبار پنج مایل زمین حاصلخیز
با دیوارها و برج‌ها به دور کمر بسته شده بود
و باغ‌هایی روشن با نهرهای پرپیچ‌وخم بود،
که درختان عوددار بسیار در آنها شکوفا بود.
و اینجا جنگل‌هایی باستانی مانند تپه‌ها بود که
سبزه زارهایی آفتابی را در بر می‌گرفت.

اما اوه. آن شکاف عمیق عاشقانه ای که
به پایین تپه ی سبز سرازیر شده بود، پوششی از درخت سرو را ایجاد کرد.
یک جای وحشی. همانقدر مقدس و مسحور.
همان طور که پیش از این در زیر یک ماه رو به زوال
توسط زنی که برای معشوق جن خود ناله می کرد تسخیر شد.

و از این شکاف، با تلاطم بی وقفه ای که می جوشد،
گویی که این زمین با شلوار ضخیم، تند نفس می کشد،
فواره ای نیرومند لحظه ای به اجبار برمی خیزد.
در میان ترکیدن سریع و نیمه منقطعش
تکه های عظیم طاق مانند تگرگ کوبنده،
یا دانه های پف دار زیر شعله ی خرمن کوب را
در میان این صخره های رقصان یکباره و همیشه
به سرعت به رودخانه ی مقدس پرتاب کرد.

این شعر به نام «قوبیلای خان» از ویلیام تیلور کولریج، وصف رودخانه ای مقدس را میکند که به اعماق دوزخی آتشین راه دارد. علت سخن رفتن از قوبیلای خان، این است که وی امپراطور تاتار چین بود که به سبب ملاقات مارکو پولو با او شهرت داشت. تاتار را در غرب، «تارتار» میخواندند که عنوان تارتاروس یا جهنم را به خاطر می آورد و این عنوان برای قوم اسکیت به کار میرفت که تصور میشد از اعماق دوزخ می آیند. اژدها دیگر نماد چین، در اساطیر غربی، جانور آنتی کریست یا دجال و علیه اخلاق مسیحی است. با این حال، بدنامی اسکیت ها بیشتر به سبب اشرافیت اروپایی برخاسته از آنها است که نسب به خاندان فرانک اساطیری مروونژین بنیانگذاران امپراطوری مقدس روم میرساند. خاندان پلانتارد به واسطه ی گادفری دو بویون بنیانگذار بدنام تمپلاریسم و اخوت های ضد مسیحی، زائده ی کهانت پیشه ی آنها است و این خاندان، رهبری فرقه ی صلیبی-استعماری دیر صهیون یا "پریور دو سیون" را بر عهده داشته است. معمولا مروونژی ها را در مقابل جریان مسیحی و عقبه ی یهودیش قرار میدهند و یک دلیلش هم در افسانه ی پیدایش آنها از تجاوز یک جانور دریایی به همسر کلوویس شاه فرانک دیده میشود. معمولا حئا خدای کلدانیان را به یک جانور انسان نمای دریایی تشبیه میکردند. در سفر پیدایش در تورات، شاه سدوم در زمان ابراهیم، برعا نام داشت از "بر (بار)" به معنی فرزند پسر، بعلاوه ی "عا" یا "ائا" که همان حئا است. یعنی برعا مساوی است با پسر حئا. ادومی ها از نسل سدوم بودند و در زمان ظهور مسیح، دشمن بزرگ او هرود یک شاه ادومی بود. با این حال، نمیتوان به راحتی دراینجا مرز کشی قومی به عمل آورد. نماد خاندان پلانتارد، فلور د لیس یا زنبق سه برگ است. این، یک نماد یهودی و کنایه از ختنه است: عملی که از یهودیان به ملت های دیگر رسیده است. آنتیوخوس هفتم سلوکی پس از ازدواج با کلئوپاترا شاهزاده خانم مصر، و به دنبالش شکست دادن مکابیان، وقتی یهودیه را محاصره کرد که نماد آنجا همین فلوردلیس بود. نام خاندان پلانتارد نیز از پلانت یا گیاه می آید که همین فلور د لیس است. در آرم اندان پلانتارد، زنبق سه برگ، بین دو خرس قرار دارد که صورت های فلکی دب اکبر و دب اصغر در آسمان قطب شمالند. در اساطیر یونانی-رومی، دب اکبر، کالیستو از زنان دوشیزه ی همراه آرتمیس یا دایانا الهه ی شکار است. ژوپیتر یا زئوس، خدای اعظم یونانی-رومی، کالیستو را مورد تجاوز جنسی قرار داد و چون او حامله شد و قانون دوشیزگی که کاهنه های آرامیس باید رعایت کنند در او شکسته دانسته شد، آرتمیس به عنوان مجازات، او را به ماده خرسی تبدیل کرد. فرزند او آرکاس یعنی خرس نامیده شد و در جایی ساکن گردید که به نامش آرکادیا نامیده شد. در آرکادیا چشمه ای بود که رودی به نام آلفیوس از دریچه ی آن از دوزخ بیرون می آمد و این همان رودی است که در شعر قوبیلای خان دیدیم. اعتقاد بر این بود که یک خدای ریشو بر جریان آب آن نظارت میکند. در قدیم شایعاتی وجود داشت درباره ی این که شیطانپرستان، انسان های درستکار را در پای چشمه ها قربانی میکردند و خونشان را به فواره ی چشمه میریختند چون خون پاک اینان، غذای مقوی ای برای خدای چشمه محسوب میشود. چشمه همچنین به دلیل آب فشان بودن، شبیه انزال بود و باز مرتبط با فلور دلیس. کوه آتشفشان که دیگر نماد برجسته در شعر قوبیلای خان است نیز همین مفهوم را داشت. بنابراین آرکادیا نمادی از دوزخ است. مطابق افسانه ای افراد قبیله ی بنیامین را که مشرک شده بودند از ارض موعود اخراج کردند و آنها به آرکادیا نقل مکان کردند. آرکادیا را هم خیزشگاه کیش مادر-زمین در غرب خوانده اند و هم محل پرستش آرتمیس رئیس کالیستو عنوان کرده اند. آردوینا الهه ی خرس که مورد پرستش فرانک ها بود نامش ترکیبی از نام های آرتمیس و دایانا دو نام مختلف یک الهه ی واحد قمری است. بعضی نمادهای آرتمیس، خرس، زنبور و خرچنگ هستند که همگی جانوران صورت فلکی سرطان نماد انقلاب تابستانی نیز هستند. جانور دیگر آرتمیس، سوسک بخصوص سوسک طلایی است که شبیه زنبور است. این نماد هم در آیین های رمزی غربی کاربرد زیادی دارد. در مصر، سوسک را به جای خرچنگ، جانور برج سرطان میدانند. مریم مجدلیه هم که دیر صهیون او را همسر مسیح و مادر مروونژین ها خواند و به افسانه ی جام مقدس مربوط کرد، ظاهرا در ابتدا یک افسانه ی مصری و مرتبط با میگدول در مصر بوده است. با این حال، دیر صهیون، فرانسه ی جنوبی را به عنوان محل پرورش مذهب مریم مجدلیه انتخاب کرد. خیلی جالب است که این منطقه به نام مریم مجدلیه معروف به ماگدالیا و محل برخاستن فرهنگ موسوم به ماگدالین است که برای فرهنگ انسان های غارنشین باستانی ساکن در آن چنین نامگذاری است. در غارهای اینان، پرستش خرس به عمل می آمد و دانش رسمی برای به بسیار بومی نظر رسیدن این کیش در منطقه ی محبوب دیر صهیون، قدمت فرهنگ خرس پرستی در آن را تا 70 هزار سال قبل عقب برده است. بر اساس نقاشی های غارها معلوم است خرس پرستی در غارهای فرانسه و اسپانیا در پیوند با گاوپرستی پیش میرفته است. چون کاملا در ارتباط با نمادهای نجومی بود. خرس دب اکبر، پای چهارم و گم شده ی صورت فلکی ثور یا ورزاو بود که به قطب شمال منتقل شده و توسعه یافته بود. ثور همان ورزاو ازیریس خدای محبوب اخوت های رمزی است و پای کنده شده ی او روایت دیگری از آلت جنسی گم شده ی او است که قرار است از آن هورس خدای منجی اخوت ها زاده شود. هورس چشم آسمان است و ازاینرو دب اکبر هم چشم آسمان تلقی میشود. اما از آن جایی که این چشم برای کار کردن به قلب نیاز دارد، با اسد یا صورت فلکی شیر متحد میشود که قلب آسمان است. جالب است که سرطان نیز قبلا بخشی از اسد یا شیر تلقی میشده و شیر، مشهورترین نماد تابستان و خورشید پیروز بوده است. اینجاست که معنی آخرالزمانی اژدهای مکاشفات مسیحی روشن میشود: اژدهایی با پاهای خرس که یک بدن پلنگ مانند با سرهای شیر مانند را راه میبرند. پلنگ به عنوان یک شیر کوچک که مثل بچه شیر خالدار است، جانشین هورس کودک است. این اژدها را معمولا فقط beast یعنی جانور میخوانند. جالب این که کلمه ی bera به معنی خرس که در انگلیسی bear خوانده میشود، تلفظ دیگری از fera به معنی حیوان یا حیوان وحشی به طور کلی است. یکی دیگر از معانی fera در لغتنامه ها "خرس دریایی" است که معلوم نیست چیست ولی قاعدتا مرتبط با جانور دریایی است که جد مروونژین ها را از یک زن زمینی به دنیا آورد. حالا در نظر بگیرید که پسر زئوس از کالیستوی زمینی هم آرکاس یعنی خرس نام دارد. شاید چون زئوس خودش خرس دریایی است. برای این که بیشتر تعجب کنید کافی است اضافه کنم که تولد باکره زاد آرکاس خرس از ژوپیتر، تفاوتی با تولد باکره زاد بره ی خدا یعنی مسیح از یهوه خدای یهود ندارد. چون پلانتاردها دب اکبر و دب اصغر را گله ی گوسفند به حساب می آوردند و شاهان را پیش بران گله. علت هم این است که کلمه ی عربی "دب" به معنی خرس، با کلمه ی "دوبهه" به معنی گله ی گوسفند تشابه لغوی داشته است و کلمه ی دیگر bera به معنی جانور که بعدا خرس شد هم با کلمه ی "بره" به معنی گوسفند شبیه بوده است. خرس چهارپایی است که عین بره علف میخورد ولی در عین حال شبیه آدم رفتار میکند و گاهی بر دو پا بلند میشود و مثل آدم، هم گوشت میخورد و هم گیاه و هم عسل. بنابراین خرس یک گوسفند در حال تبدیل شدن به آدم است و کسی که میتواند در قالب شاه، جامعه ی آدمی را به جای گله ی گوسفندان هدایت کند به شرطی که آدم هایش طوری تربیت شده باشند که به لحاظ معرفت و رفتار، تفاوتی با گوسفند نداشته باشند. بنابراین مرز بین مسیح بره ی خدا و اژدهای آخرالزمانی محو میشود و اینطوری است که میبینیم سیگیسموند امپراطور مسیحی متعصب روم مقدس، برای به راه انداختن جنگ صلیبی علیه عثمانی ها، فرقه ی "دراگون کورت" (دادگاه اژدها) را به راه می اندازد که نمادش به صراحت اژدها است. :

the merovengian dynasty”: Barbara aho: part4

میدانیم که جنگ صلیبی سیگیسموند، متاخر بر جنگ صلیبی معروف تری در قبل از ظهور عثمانی تلقی میشود که هدف از آن، باز پس گیری سرزمین مقدس بود و تمپلارهای گادفری دو بایون با تمام نسبت های منفی ای که به آنها داده میشد در جریان آن سر بر آوردند و ثروتمند شدند. فومنکو معتقد است این جنگ صلیبی، همان یورش صلیبیون به روم مقدس و تاسیس جمهوری آتن در یونان است چون قستنطنیه درواقع همان اورشلیم و روم یونانی همان ارض مقدس است. اما لاکاپلا در این برداشت، تغییراتی ایجاد میکند و میگوید همه ی اینها همان تسلط روم بر اورشلیم هستند ولی این اورشلیم در ایتالیا است و رم ایتالیا همان اورشلیم یهودی است و جنگ صلیبی در قستنطنیه موقعیت آن را به ترکیه منتقل کرده است. فتح صلیبی ها در ترکیه برای ایجاد روم یونانی همان نبرد الکساندر یا اسکندر یونانی علیه شرق است. ولی این نبرد در همگامی با حکمرانان ترک صورت گرفته است و اسکندر مزبور، کسی جز اسکندربیگ حاکم آلبانی نیست که در فتح قستنطنیه همگام محمد دوم (فاتح) سلطان عثمانی بود ولی بعدا با او دشمن شد و سقوط کرد. اسکندر بیگ، کلاهخودی شبیه سر بزی دو شاخ داشت که یادآور نامیده شدن اسکندر کبیر به ذوالقرنین یا صاحب دو شاخ در شرق است. بعد از شکست جناح اسکندر بیگ که نماینده ی صلیبیان است بازمانده های او در روم یعنی ارتدکس های یونانی زبان، افسانه ی او را در حد اسکندر کبیر توسعه دادند که امپراطوریش فرو پاشید. فروپاشی این امپراطوری، قابل مقایسه با نابودی امپراطوری روم یونانی توسط ترکان سلجوقی و محدود شدن تقریبی روم یونانی به قستنطنیه است که در زمان یک سلطان سلجوقی به نام کیخسرو رخ داد. اما این که سلجوقیان طرفه ای از این فتح نبستند قابل مقایسه با نبرد پادشاهی همنام از پارس یعنی خسرو دوم با روم شرقی از هم پاشیده ای است. خسرو پیروزی های زیادی بر روم یونانی به دست آورد، اما درنهایت شکست سنگینی از آن خورد و به زودی قلمروهای مهم مورد دعوای هر دو دولت، به تسخیر اعراب مسلمان پیرو محمد درآمد. لا کاپلا، سلجوقیان را همان سلوکیان یونانی میداند که قلمروهای مهمشان به تسخیر روم لاتینی درآمد و روم لاتینی جانشین همان روم صلیبی لاتینی و قوای اسکندر بیگ است که توسط قوای محمد دوم سرکوب میشود. بنابراین محمد فاتح از عثمانی با محمد پیامبر به عنوان بنیانگذار فرضی اسلام قابل همپوشانی است. اما این محمد چه ربطی به لاتینی ها میتواند داشته باشد جز این که تمپلارهای صلیبی متهم به پرستش بافومت یا محمد بودند؟! درواقع حذف اسکندر بیگ (دولت اسکندر مقدونی و یونانیان) توسط محمد فاتح (دولت مسلمانان پیرو محمد) حذف شقه ای از جریان تمپلار توسط شقه ای دیگر از آن است که با تغییرات فرهنگی همراه بوده است و این اتفاق از غرب لاتینی به شرق یونانی فرافکنی شده است فقط به خاطر این که قستنطنیه دنباله ی رم بوده است. در غرب لاتینی هم یک پاپ به نام الکساندر داریم که در اواخر قرن 15 از طرف خاندان یهودی قدرتمند بورژیا یا بورژا بر سریر قدرت گماشته میشود و این احتمالا در ابتدا یک آغاز برای دولت پاپی فرض میشده است. اما حکومت گناه آلود این پاپ، با نارضایتی های بسیار و ازجمله ظهور نهضت پروتستان همراه شد و جنگ قدرتی را به راه انداخت که تا زمان سرکوب سزار بورژیا پسر پاپ الکساندر و درواقع فرود آمدن ضربه ی قطعی بر حکمرانی بورژا ها توسط پاپ ژولیوس دوم ادامه پیدا کرد. لاکاپلا یهودی اسپانیایی بودن بورژیا ها را نمودی از پیوند ایتالیا با یهودی ها میداند و سرمایه دار بودن آنها را با بانکدار بودن تمپلارها مقایسه میکند و یهودی مآب بودن تمپلارها را به خاطر می آورد. ازاینرو لاکاپلا سرکوب بورژياها توسط پاپ ژولیوس در قرن 16 را روایتی اصیل تر از سرکوب تمپلارها به دلایل مذهبی توسط لویی پادشاه فرانسه در چند قرن قبل میداند. البته پاپ ژولیوس هنوز یک مدافع پرشور هنر رنسانس و کارفرمای مشهور میکلانژ است. نه او و نه پاپ الکساندر، هیچ یک آدم های مقید مذهبی نیستند. پاپ الکساندر و خانواده اش درگیر زنجیره ای تمام نشدنی از زنای با محارم و تولید فرزندان نامشروع توصیف شده اند و پاپ ژولیوس هم سه دختر نامشروع دارد. ازاینرو لاکاپلا معتقد است که آنها پاپ به معنای معروف کلمه نیستند و امپراطورند. او یادآور میشود که در زندگینامه ی پاپ ژولیوس دوم، از دو قدرتمدار دیگر معاصر او به نام های پمپئو و مارک آنتوان یاد شده است. این سه نام قابل مقایسه با نام های ژولیوس سزار، پمپیوس و مارک آنتونی، سه دیکتاتور معروف روم باستان در زمان پایان جمهوری روم و در آستانه ی ظهور امپراطوری آن هستند. جالب این که در قرن 16 نیز شاهد سقوط یک جمهوری روم در جریان فتح روم توسط شارل پنجم پادشاه فرانک آلمانی هستیم که لاکاپلا او را با آگوستوس مقایسه میکند. ازاینرو لاکاپلا معتقد است که یک سری اسامی واحد وجود داشته که در طول زمان از آنها قصه های مختلفی درست شده و دو تایشان به دو زمان متفاوت از تاریخی 2000ساله ی ایتالیا پرتاب شده اند. ازاینرو آنچه ما حکومت پاپی دوره ی رنسانس میشماریم، احتمالا روایتی کشیشی شده از یک دوره حکومت پاگان ها است که در آن، هنوز مرزی بین مسیحیت و شرک وجود ندارد. پاپ ژولیوس به جای ژولیوس سزار، به رنسانس پاپ الکساندر به جای اسکندر مقدونی ادامه میدهد همانطورکه روم لاتین، خدایان حکومت یونانی مغلوب خود را میپذیرد.:

“Chronology2.0”: D.LACAPELLA: THEOGNOSIS: aout13, 2018

دراینجا باید یادآور شوم که سزار بورژیا خود یکی از کارفرمایان هنر رنسانس بخصوص تصاویر مسیح بود و دستور داده بود که مسیح را به قیافه ی او بکشند. یعنی سقوط سزار بورژیای یهودی تبار توسط یک بدل ژولیوس سزار که کهن الگوی امپراطوران رومی است، میتواند همان قتل عیسی مسیح یهودی توسط رومیان و همدستان یهودیشان هم باشد. از طرف دیگر باید توجه کنیم که پاپ الکساندر پدر سزار بورژیا، نام اصلیش رودریگو بورژیا بوده است. رودریگو به معنی شاه سرخ است. نماد خاندان بورژیا نیز یک ورزاو سرخ است. ورزاو جانور ژوپیتر نسخه ی لاتین یهوه است و سرخ رنگ لباس پاپ ها. لاکاپلا توجه میکند که سرخ در مکاشفات مسیحی، رنگ فاحشه ی بابل یعنی سیاره ی زهره یا لوسیفر است که نامش به معنی درخشان است. در اخوت های رمزی، او با ایزیس همسر و خواهر ازیریس تطبیق میشود که از او هورس را به دنیا می آورد و این تثلیث با یهوه-مریم مقدس-مسیح قابل تطبیقند. ازیریس هم مثل ژوپیتر، متجسم به ورزاو بوده است. ژوپیتر با سیاره ی مشتری تطبیق میشود که به سبب داشتن مقامی بالاتر باید درخشان تر از زهره باشد و ازاینرو در عربی «الازهر» یعنی درخشان ترین نامیده میشده است. لاکاپلا معتقد است این لغت، احتمالا اصل لغت آسار یا آسور به معنی فرمانروا و لقب خدای مشتری در نزد کلدانیان است که ازیریس فرم قبطی-یونانی آن است. همین کلمه ی آسور به «سور» و از طریق آن «سول» به معنی خورشید تبدیل شده و به صورت سول اینویکتوس (خورشید شکست ناپذیر) عنوان میترا خدای خورشید شده است. میترا را خدای فریجیان و فارسیان خوانده اند. هر دو این نام های اقوام، فرم های دگرگون شده ی عنوان فریسیان، فرقه ی اشرافی یهود هستند. صحنه ی قتل ورزاو توسط میترا، برجسته شده چون بازسازی مکتب پیشین کلیسا را نشان میدهد و میترای گاوکش، همان موسی است که بت گوساله ی طلایی را میشکند. اصلاحات مربوطه زمانی روی داد که امپراطور شارل پنجم ایتالیا را فتح کرد و این همان فتح سرزمین مقدس توسط رومی ها است، و نیز زمانی که «یک پاپ یهودی با یک پاپ مسیحی تعویض شد». لاکاپلا شارل پنجم را اصل شارلمان یعنی شاه بزرگ احیاگر امپراطوری روم مقدس در چندین قرن پیش میداند که نسبش به مروونژی ها میرسید. پاپ آینده جولیوس دوم، کاردینال جولیانو دلا روور بود که در نماینده ی پاپ در آوینیون در گاول جنوبی بود و برای پاپ در گاول میجنگید. این همان جنگ های ژولیوس سزار در گاول است. در گاول ژولیوس سزار مشاهده میکند که کلت ها برای جوویس خدای مشتری، قربانی میدهند. ژولیوس سزار در مذهب وحشیانه ی کلت ها اصلاحاتی به عمل می آورد که میتوان آن را همان تغییر مسلک از یهودیت به مسیحیت یهودی تبار خواند. ژول در ژولیوس میتواند همان سول رومی (میترا) و معادل شائول در تورات باشد. شائول هم یک جنگاور و اولین شاه یهود بود و در اداره ی جامعه ی یهودی، بدعت به عمل آورد. البته شائول تحت هدایت پیامبری به نام سموئیل قرار دارد. این سموئیل نیز لغتا همان اسماعیل نیای محمد و درواقع نماینده ی فرهنگ محمدی است که نبردش علیه یهودیت پیشین، به دعوای اسلام و اسرائیل تبدیل میشود. پس درواقع خیزش کیش محمد علیه شق یهودی تمپلاریسم، به اصلاح یهودیت سنتی به صورت مسیحیت یهودی تبار نقش ایفا میکند. عاملین پیدایش مسیحیت یهودی تبار را فرقه ی یهودی حصایی میدانند که تحت تاثیر مذهبی جهانی یوهانی یا نصیری یعنی مذهب یوحنای تعمیددهنده یا یحیی بودند و احترام به سنت جان یا یوحنا در فرقه ی تمپلار نیز وامدار این ارتباط است. ظاهرا اسلام محمدی نیز پیش از این که توسط یهودیت بازتعریف شود، یک شعبه از مذهب یحیی بوده است. این مذهب، نگاه منفی ای به دنیاپرستی و آدمکشی بی مورد داشته است. واضح است که اشرافیت یهودی زرسالار حاکم بر اروپا این وضع را نمیپسندیده و خواهان تغییراتی در جهت یک بازگشت نیمه کاره به وضع قبلی بوده است. ازاینرو در تورات، شائول یک شاه نادرست شمرده شده که مثل ژولیوس سزار به دست دشمنانش به قتل میرسد و جایش را داود میگیرد. داود سلف خاندان رش گلوتا یا راس الجالوت یعنی اشرافیت یهود است همانطور که اگوستوس جانشین ژولیوس سزار، اولین امپراطور روم است. داود دو سیستم کهانت متفاوت الازار و ایتامار را با هم متحد میکند و یک کهانت ترکیبی میسازد. الازار مسلما همان الازهر یا ازیریس است و ایتامار در مقابل او باید نسخه ای از میترا باشد. یعنی ترکیب یهودیت قبلی و مسیحیت جدید به صورت مسیحیت یهودی تبار منظور است. بسیاری از نمادهای پاگانی این داستان در مسیحیت یهودی تبار باقی میمانند؛ مشخص تر از همه 25 دسامبر به عنوان زادروز مسیح یا کریسمس که در اصل، روز تولد سول اینویکتوس بوده است. به همین دلیل، جامعه ی یسوعی که نماینده ی اشراف یهود در بدنه ی کلیسای جدید بود، به طور مداوم به قدرتمندتر کردن هر چیزی که بیش از مسیحی یهودی تلقی شود در سیستم جدید پرداخت که به نظر میرسد توجه مذهب پروتستان بیش از انجیل به تورات، خود، یکی از خط دهی های مربوطه بوده باشد. بنابراین از دید لاکاپلا، یهودیت جدید، بازمانده ی تمپلاریسم است در یک ترجمان توراتی جدید که با داستان های پیامبران تورات به عنوان بنیان تعالیم مسیح و محمد، مسیحیت غرب و اسلام شرق را به خود وابسته و از درون فتح کرده و تغییر داده است.:

“The jewish pop”: D.LACAPELLA: THEOGNOSIS: 24jan2021

ازآنجاکه ملت موسی گوسفند چران هستند، قتل ورزاو توسط موسی پیوند جالبی با فرهنگ شاهان پیدا میکند. سوالی که پیش می آید این است که چرا میترا که به جای موسی نشسته است، خدایی شرقی و خارج از پانتئون خدایان یونانی-رومی تلقی میشود آن هم درحالیکه با بعضی از خدایان آن پانتئون چون هلیوس و آپولو قابل تطبیق است؟ علت را نام میترا توضیح میدهد. او را در رومی میتراس میخواندند، ولی نام پهلویش میثرا است که در فارسی تبدیل به "مهر" به معنی خورشید شده است. میثره به اصل آرامی کلمه یعنی میسارو یا میش شارو یعنی شاه میشو نزدیک تر است. میشو یا میسو معادل لغات موسی و مسیح است. معنی میشو خورشید است. او دراینجا با الاگابالوس یا الگبل یا الجبل خدای خورشید ادومی ها تطبیق شده است. همانطورکه میدانیم خدای یهود پیش از یهوه الوهیم نام داشت که همان اله یا ایلو یا ال خدای سوری است و همین ایلو به صورت الیو یا هلیوس خدای خورشید یونانی درآمده است. چون خورشید تجسم خدای نادیدنی بود و ازاینرو خورشید را بل یا بعل نیز مینامیدند از "ب" (فرزند پسر) بعلاوه ی "ال" (خدا) که میشود پسر خدا، معادل همان عبارتی که برای عیسی مسیح استفاده میشود. این کلمه با اضافه شدن پیشوند تعریف فنیقی "ه" به "هبل" تبدیل میشود که در یونانی آپولو تلفظ شده است. گبل نیز تلفظ دیگر هبل است که با چسبیدن به "ال" نام "الگبل" را ساخته است. در غرب، عیسی در 25 دسامبر متولد میشود چون آغاز زمستان تلقی میشود و الگبل نیز در آغاز زمستان متولد میشود که در شرق معادل 21 دسامبر (اول دی) است و به عنوان روز تولد مسیح، شب آن با نام شب «یلدا» -در آرامی یعنی تولد یا میلاد- جشن گرفته میشود. ازآنجاکه یهودیان تحت تسلط ادومی ها بودند، اله یا الوهیم آنها با ال ادومی و تجسمش ال گبل تطبیق شد. ادومی ها فرزند عیصو تلقی میشوند و عیصو به خانواده ی اسماعیل ملحق شده و اشرافیت ادومی از نسل اسماعیلند. لاکاپلا، این اسماعیل را همان اسماعیل مراد فرقه ی شیعه ی اسماعیلیه نیز میشمرد و به این موضوع توجه میکند که تمپلارها خود را پیرو یک شعبه ی کوه نشین از اسماعیلیه میشمرند که قلاع محکم در کوهستان میسازند. لاکاپلا یادآور میشود که کاتارهای غنوصی در فرانسه نیز در قلاع مستحکم در کوه ها موضع گرفته بودند و تمپلارها وارثان آنها نیز خوانده شده اند. یعنی در داستان تمپلاریسم، اسماعیلی ها و کاتارها در اساس یک پدیده ی واحدند. هر دو دسته در تعالیم هرمسی مشترکند و مذهب هرمس معمولا همان مذهب نوح پدر همه ی انسان ها تلقی میشود که گیوم پوستل منسوب به قرن 16 ، مسیحیت اصلی را همان معرفی میکرد و درصدد احیای یک برداشت عرفانی هرمسی از آن بود، اما با مخالفت اطرافیان مواجه شد. کامپانلا نیز درصدد احیای مذهب نوح بود و البته این دفعه آن را بدون مالکیت و سیستم ارباب و برده یا ثروتمند و فقیر میخواند. این، طرح معروف اتوپیای تامس مور نیز هست که پیدایش سوسیالیسم و کمونیسم در دنباله ی آن تعریف میشوند. تامس مور انگلیسی به سبب ترک نکردن کاتولیسیسم و درنیامدن به کیش انگلیکانیسم اعدام شد. آیا برداشت او از مذهب کاتولیک، همین اتوپیا بود و کاتولیک قبل از این که یک فرقه از مسیحیت باشد، به همان معنی خودش یعنی مسلک جهانی بود، مسلکی که سرمایه داری یهودی از طریق انگلیکانیسم و پروتستانتیسم علیه آن مبارزه میکرد؟ چرا انجیل جهانگیر، انجیل کینگ جیمز است که از انگلستان پروتستان بیرون آمده است؟ آیا «کتاب مقدس» از ابتدا یک پروژه ی یهودی-پروتستان بوده که یهودی ها صرفا با نپذیرفتن بخش انجیل و اکتفا به بخش تورات، با آن، خود را از پروتستان ها جدا کرده اند؟ چرا مارتین لوتر پیشوای مذهب پروتستان، در نقاشی ها با نماد رز-صلیبی که یک نماد هرمسی است ترسیم میشود؟ آیا او نمادی از تمپلارهایی نیست که شاگردی کاتارها را کردند تا بعدا آنها را از بین ببرند و مکتب دستکاری شده ی آنها را به نفع سرمایه داری و چپاول اقتصادی خودشان مورد سوء استفاده قرار دهند؟ این حرکت مسلما نه با پروتستانتیسم بلکه با عرفانی مآب شدن یهودیت در کابالا توسط کسانی چون موسس دو لئون و اسحاق لوریا شروع شد که در هر دو جناح مسیحی کاتولیک و پروتستان، دست به تولید اشراف زدند و همزمان اشرافیت را مثل هرمسی ها شیطانی خواندند تا در بزنگاه هایی مثل انقلاب فرانسه، یک جناح مورد قبول اشرافیت بتواند جناح دیگری از اشرافیت را به اسم این که ضد مردمی و شیطانی است نابود کند. در این راه، کابالیست ها برای شرایط مختلف، فرقه های مختلفی پدید آوردند و برای همه ی آنها نسخه های مختلفی از مسیح ساختند که همه قرار بود یک دوران از بین رفته را به ضرر اشرافیت در قدرت بازگردانند. تنها دلیل این که این مسیح ها کار میکردند و به ضرر اشرافیت عمل میکردند که خود اشرافیت فقط به بهای یهودی مآب شدن مملکت سر کار آمده بود.:

“syncretism in the 16th and 17th centuries”: D.LACAPELLA: THEOGNOSIS: aug6,2015

خیلی جالب است. رفت و برگشت تمام مسیح ها حکم رفت و برگشت خورشید را دارد که بین آن فضا تاریک است. با این حال، چشم خورشید که دب اکبر و البته بره ی خدای دیر صهیون باشد، در قطب شمال که قلمرو تاریکی دانسته میشود مستقر است. مثل این که خدا همیشه در تاریکی ظهور میکند.

شیرها و گوسفندها...
ما را در سایت شیرها و گوسفندها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baghebabel بازدید : 19 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 10:28