چرا خدا اجازه میدهد جامعه جهنمی و پر گناه شود؟!

ساخت وبلاگ

نویسنده: پویا جفاکش

کریشنا و ارجونا

یکی از مشهورترین شعارهای علم کاملا غربی سیاست این است که اساس سکولاریسم در غرب به فرمان مسیح که گفت: «کار خدا را به خدا بسپارید و کار قیصر را به قیصر.» برمیگردد. با این حال، خیلی جالب است که لغات کلیسا و کنیسه که به معابد مسیحی و یهودی گفته میشوند، در نوشتار غرب، همتای سیاسی هم دارند که آن هم اکلیسیا یا مجمع بزرگان اسپارت است. به جای این لغت، گاهی از اصطلاح آپلا به معنی دیوار سنگی استفاده میشد، لغتی که پیشتر برای دیوار محافظ گله های حیوانات به کار میرفت. با این حال، هسیسخیوس نوشته است که آپلا یک بازی با کلمات در جهت دوپهلویی در خود دارد و آپلای سیاسی، نام از آپولو دارد که به گفته ی هسیخیوس خدای سیاست است. آپولو درست مثل دیوار سنگی، محافظ گله های احشام نیز بود و مردم نیز در نزد سیاستمداران به گله ی گوسفندان تشبیه میشدند. در ادبیات کشیش ها، مردم گله اند و خوب هایشان گوسفندها و بدهایشان بزهایند، چوپانان این گله کشیش ها هستند که ازاینرو پاستور یعنی چوپان نامیده میشوند و سگ های گله هم شاه و دربار و لشکریانش هستند. با این حال، کلیسا ادعای نسب بردن از آپولو را ندارد و برعکس، او را با آپولیون از دیوهای تخریبگر و خرابکار برابر میداند. کلمه ی آپولیون در یونانی به معنی مخرب است. اتفاقا این هم با شهرت دیگر آپولو در فرو فرستادن بلایا و بیماری ها بر مردم در تضاد نیست. در آسیای صغیر، آپولو چنین خدای مخربی بود. او در این مقام، برابر با آپلو انلیل، خدای طاعون و نسخه ی ختی ها از نرگال خدای دوزخ و مرگ و جهان زیرین در اساطیر بین النهرین است. پلوتو که معادل رومی نرگال است نامش به آپولو نزدیک است. ارتباط دوزخ با آپولو حتی به نام شیطان کشیده میشود و او لوسیفر به معنی درخشنده نام میگیرد که قابل مقایسه با فوئبوس لقب آپولو به همان معنی درخشنده است. چون آپولو با هلیوس خدای خورشید تطبیق شده که هر روز ارابه ی خورشید را با راندن اسب های سفیدش در آسمان جابجا میکند و هلیوس ملقب به لیسیوس یعنی درخشنده است. این هم تبدیل به لیکیوس لقب لتو مادر آپولو شده است. ظاهرا نام هلیوس با hel به معنی جهنم مرتبط است. "هل" دوزخی را به "هله" الهه ی تاریکی ربط میدهند که نامش احتمالا شکل مونث نام هلیوس است و حکم آرتمیس یا دایانا خواهر دوقلوی آپولو را دارد که الهه ی ماه است. الهه ی ماه گاهی الهه ی زهره نیز هست که آن هم درخشان نامیده میشود و نام یک الهه ی بدنام تر یعنی ونوس، تبدیل به نام لاتین زهره شده است. موضوع این است که مطابق روایتی کریسوس کاهن آپولو در تروآ به سبب گناهان مردم شهر، آنها را نفرین کرد و آپولو اسمینتئوس یا آپولو موش در جواب این نفرین، شهر را با بلای طاعون مجازات نمود، و دراینجا نام کریسوس به وضوح تلفظ دیگری از نام کریست است. ظاهرا کلیسای کریست با اکلیسیای اسپارتی یک شباهت دارد و آن این که هر دو با نابودی بدکاران حتی به بهای ایجاد جنگ های خانمان سوز، هدف خود را به پیش میبرند و ازاینرو است که آپولو که خدای نابودی است پیش برنده ی سیاست و حامی شاهان نیز هست. اگرچه نسبت کلیسا با آپولوی سیاسی در تاریخ رسمی آن سانسور شده است ولی بقایایش در هند هنوز قابل مشاهده است. درآنجا شما کتاب بهاگاوادگیتا را دارید که در آن میبینید کریشنا تجسد انسانی ویشنو ارابه ران شاهزاده ارجونا میشود و کمک میکند او به تخت شاهی برسد. تصویر کریشنا در حال راندن ارابه ای با اسب های سفید، دقیقا همان تصویر هلیوس در حال راندن ارابه ی خورشید است. هلیوس معروف به کورس است، لقبی که با نام های کریشنا و کریست ارتباط مستقیم دارد. همسر هلیوس کوروس، رودا نام دارد که این نام هم به صورت رادا روی معشوقه ی کریشنا دیده میشود. کریشنا درست مثل آپولو یک خدای چوپان و راهبر گاوها است. از این جهت میتواند به یک گاو نر در ریاست گاوها تشبیه شود. با این حال، تصویر گاو نر بیشتر برای شیوا خدای نابودی و تخریب به کار میرود که نسخه ی شرورتر آپولو را نشان میدهد. شیوا ملقب به کالاه به معنی سیاه است و نام کریشنا نیز در هند معنی سیاه میدهد. هر دو خدا به رنگ های آبی و سیاه ترسیم میشوند که آسمان های روز و شب را نشان میدهند. در مصر هم یک خدای ورزاو شکل موسوم به ازیریس داریم که در شکل انسانی خود به رنگ های آبزی و سبز ترسیم میشده است. گاو مقدس ازیریس، آپیس نامیده میشود و پیروانش مثل هندی های پیرو شیوا از خوردن گاو منع شده بودند. نام سراپیس مهمترین خدای بطلمیوسی های مصر، ترکیب نام اسر (ازیریس) با آپیس را نشان میدهد. با این حال، بنا بر تواریخ تاسیتوس، این خدا یک خدای بیگانه بوده است که به خواب بطلمیوس اول آمده و به او دستور داده است که فرستادگانی به پونتوس بفرستد و مجسمه ی او را ازآنجا به کشور خود مصر بیاورد که در این صورت، کشور او غرق توفیق های الهی خواهد شد. بطلمیوس از تیموتئوس آتنی که جزو حلقه ی عرفان الئوسی بود در مورد چنین خدایی سوال کرد. تیموتئوس با پرس و جو متوجه شد که این خدا باید ژوپیتر-دیس باشد که مجسمه اش به شکل مردی ریشو در کنار مجسمه ی الهه پروسرپینا (پرسفونه) در معبدی در شهر سینوپ در پونتوس مورد پرستش واقع میشود. بطلمیوس کم کم از فکر این رویا به در آمده بود که خدا دوباره در رویا بر او ظاهر شد و او را تهدید کرد که اگر مجسمه اش را به مصر نیاورد خودش و کشورش دچار عذاب خواهند شد. بطلمیوس فرستادگانی به نرد پیشگوی آپولو فرستاد تا دراینباره مشورت کند. آپولو از زبان پیشگویش آدرس معبد سینوپ را داد و گفت که فقط باید مجسمه ی پدرش ژوپیتر را ازآنجا بیاورند و مجسمه ی خواهرش باید همانجا بماند. نمایندگان بطلمیوس برای گرفتن مجسمه رفتند. اما شاه که میترسید با دادن مجسمه مورد خشم مردم قرار بگیرد مدتی امتناع کرد. این باعث شد تا خدا بیماری ها و بلایایی بر شهر نازل کند که در نتیجه ی آن، شاه تصمیم گرفت مجسمه را بدهد اما مردم مخالفت کردند و اختلاف بالا گرفت تا این که مجسمه خودش بلند شد و سوار قایق شد و به مصر رفت. تاسیتوس میگوید که این خدا را برخی با ژوپیتر یا زئوس، و برخی با ازیریس برابر میدانند، درحالیکه به دلیل اقامت در زیر زمین، او را برخی با وولکان، و برخی با هادس یا پلوتون، برابر میدانند. برخی هم او را با اسکلپیوس برابر میدانند، چون بیماران را شفا میدهد. به نوشته ی تاسیتوس، امپراطور وسپازیان زمانی که از معبد سراپیس دیدار کرد با تعجب دید که کوری نزد او آمد و گفت که شنیده است خدا او را برای شفای بیماریش فرستاده است و لنگی نیز آمد و گفت که شنیده است خدا او را برای دوای لنگیش فرستاده است. امپراطور اگرچه خودش هم تعجب کرده بود ولی به پیشبینی اهمیت داد و در چشم کور، تف کرد و کور بینا شد و پای لنگ را هم دست زد و لنگ شروع به دویدن کرد. امپراطور فهمید که عامل پیشبینی، باسیلیدس بوده که اخیرا در آن اطراف دیده شده است. نام باسیلیدس به معنی شاهزاده است اما توجه کنیم که باسیل را میتوان باسو تئوس نیز خواند و دیس نه فقط معنی فرند و نسب میدهد بلکه میتواند نام ژوپیتر دیس و هادس هم باشد. باسو تئوس قابل مقایسه با واسو دوا یا واسو خدا است که واسو فرم دیگری از نام ویشنو است و کریشنا پسر ویشنو است همانطور که عیسی پسر یهوه است. در این صورت، یهوه برابر با ژوپیتر دیس است که باید آدرسش را از آپولو گرفت. او و آن الهه، دو نیمه ی مردانه و زنانه ی آپولو را نشان میدهند. آپولو به شکل یک مرد بی ریش زن مانند است و وقتی میگوید که باید خدای ریشو را بدون الهه ی کنارش بیاورند، درواقع دارد فقط جنبه ی مردانه ی خودش را که جنبه ی کشنده تر و بی رحم تر است به شاه برگزیده ی خود میدهد. جنبه ی زنانه هم هنوز آپولو است و میدانیم که نام دیگر پرسفونه، "کور" بوده که همان کوروس برای هلیوس است. پرسفونه را همسر هادس یا پلوتو خدای مرگ میدانند که معادل دقیق شیوا در هندوئیسم است و ژوپیتر دیس نیز نباید تفاوتی با هادس داشته باشد. نیمه ی زنانه میتواند به جای همسر، خواهر خدا هم باشد که اینجا باید آن را با آرتمیس یا دایانا برای آپولو برابر گرفت. مردانگی بدون زنانگی، مرد ریشو با ظاهر مسن تر را میسازد که چون قیافه اش مسن تر است بعدا پدر آپولو تلقی میشود و زئوس مرسوم را میسازد. با این حال، چون مکتب زئوس یا هادس از کیش آپولو جدا شده است، حکم پسر آپولو را هم دارد که در این حالت، با اسکلپیوس (اقلبیوس) خدای درمان در ظاهر مردی ریشو تطبیق میشود. اسکلپیوس به شکل مردی عصادار که ماری به دور عصایش پیچیده است نشان داده میشود و در این حالت، با موسی –یک مرد مقدس چوپان دیگر- و عصای مار شکل او موسوم به نهوستان که بیماری ها را درمان میکرد قابل مقایسه است. بیشک همو است که پیشتر در مواجهه ی موسی با جادوگران فرعون باز یک در قالب یک عصای مار شکل ظاهر شد، این بار عصای چوبی موسی که به ماری تبدیل شد و عصاهای مارشده ی جادوگران فرعون را بلعید. زمانی شهر رم دچار طاعونی عظیم شد و مردم به معبد آپولو استغاثه کردند. آپولو گفت فقط پسرم اسکلپیوس مبتواند بر شما رحم بیاورد. اسکلپیوس در هیبت ماری عظیم از اپیداروس به ایتالیا آمد و بیماران را درمان کرد. این مار غولپیکر، یادآور سشا مار غولپیکر ویشنو در مذهب کریشنا است. هنوز هم نماد داروخانه ها یک جام دارو با ماری در روی آن است که این مار همان اسکلپیوس است. اسکلپیوس همچنین به سبب یک بار زنده کردن مرده ای، با عیسی قابل مقایسه است که هم بیماران را شفا میداد و هم یک بار مرده ای را زنده کرد. "یاساس" به معنی شفادهنده لقب اسکلپیوس است. این کلمه هم قابل تبدیل به یشوع یا عیسی است هم قابل تبدیل به نام یهوه و هم قابل تبدیل به واسو و بعدا ویشنو. اگر کریشنا را پسر ویشنو تلقی کنیم، او را در گله داری و جنگجویی با هرکول کروتونا پسر ژوپیتر برابر خواهیم یافت: به گزارش آویدوس، هرکول، زمانی که با انبوه گله ی گاوها از اسپانیا بر دریا گذشت و در ساحل لاکینیوم در ایتالیا پهلو گرفت، در خانه ی شخصی به نام کروتون رحل اقامت گزید و به کروتون وعده داد که در آینده شهری باشکوه به نام او دراینجا تاسیس خواهد شد. این وعده زمانی محقق شد که هرکول به خواب میسلوس پسر آلمون از اهالی آرگوس آمد و به او گفت که باید شهرش را به مقصد «ساحل پر از سنگریزه ی ایسر» ترک کند. این، میسلوس بود که درآنجا شهری به نام کروتن بنا کرد و همانطورکه آوید میگوید، از موارد شهرت این شهر یعنی کروتونا، یکی فیثاغورس حکیم بود که درآنجا بستر تعالیم خود را گسترد. او از چهار عصر بشر سخن میگفت که در هر کدام، انسان زوال یافته است. در عصر طلایی، اینقدر درختان میوه زیاد بودند که بشر با گیاهان سیر میشد و گوشتخواری تنها کار جانوران پلید خوناشام چون «ببرهای ارمنی، شیرهای خشمگین، گرگ ها و خرس ها» بود. اما روزی انسانی به گوشتخواری شیر حسادت کرد و خودش هم گوشت خورد و این را به دیگران نیز آموخت. انسان ها ابتدا خوک را به جرم درآوردن دانه های گیاهان از زمین و بز را به جرم خوردن انگورهای باغ مقدس باخوس، قربانی کردند و خوردند ولی کم کم به گاو و گوسفند و ماهی و بلاخره بسیاری جانوران سمدار مشابه و پرندگان آسمانی نیز رحم نیاوردند و شکم خود را از مردار انباشتند. فیثاغورس زندگی زاهدانه و پرهیز از گوشتخواری را تعلیم میداد که در کنار اعتقاد به چهار عصر توأم با انحطاط، بسیار شبیه به تعالیم مرتاضان هندو و بودایی است. آوید مینویسد نوما شاه-پیغمبر رومی ها نیز در جستجوی مردان مناسب برای رم به کروتونا سفر کرد. این کروتونای تاثیرگذار، اتفاقی توسط گله ی گاو گذرنده از آب نیامده است. هرکول پسر زئوس وقتی با یسوع پسر یهوه برابر میشود، نسخه ی پهلوان یسوع یعنی یوشع ابن نون در مرکب موسی را به یاد می آورد. او بود که امت خدا را که همان گله ی او هستند به ارض موعود برد و البته قبلا آنها در رکاب موسی مثل هرکول و گله اش از آب گذشته بودند. آمدن خدای انسان نما از آب با صفت "ناصری" برای مسیح و "نصرانی" برای مسیحیان و البته همگامی هرکول با گاوها بی ارتباط نیست. لغت "ناصری" به دلیل تبدیل معمول "ه" و "س" به هم، میتواند "ناهاری" خوانده شود و با "نهر" به معنی رودخانه برابر شود، چیزی که با ریشه داشتن افسانه های خدایان در بین النهرین غیر عادی نیست، چون آن سرزمین را «ناهاریم» میخوانند که اگرچه به معنی سرزمین رودها است ولی با تعبیر "م" آخر به حرف اضافه ی معمول سامی، میتواند معنی نهر به تنهایی را هم بدهد. نام رود «نیل» در مصر هم تلفظ دیگر کلمه ی "نهر" است و این سرزمین قابلیت بومی سازی خدا در خود را دارد. خدای رود نیل در مصر، هاپی نام دارد، کلمه ای که از ریشه ی کلدانی "آپ" به معنی آب است ولی قابل تبدیل به آپیس هم هست و در تطبیق آپیس با ازیریس، او بدل به ازیریس آپیس یا سراپیس میشود که باسیلیدس نسخه ی انسانی او به نظر میرسد همانطورکه عیسی نسخه ی انسانی یهوه است. پس این خیلی جالب است که نسخه ی تاسیتوسی عیسی یعنی باسیلیدس، قدرت درمان بیماری ها را به امپراطور وسپازیان یعنی همان کسی داده که خانه ی خدای یهود یعنی اورشلیم را تصرف میکند و بعدا پسرش تیتوس معبد خدا را ویران میکند. خدای یهود به بزرگترین مظهر ویرانی در نزد یهود، قدرت شفابخشی میدهد تا ثابت کند پادشاهان تخریبگر درصورتیکه برگزیده ی او باشند باعث نجات مردمند.:

“rendering unto Caesar, testing the power of serapis”: bhaktianandascollectedworks.wordpress.com

وسپازیان، اورشلیم را در قرن اول میلادی مورد مواجهه قرار داد و حتی فرستاده ی خدا برای مجازات یهودیان به سبب قتل مسیح در همان قرن تلقی میشود. آغاز قرن اول و ظهور مسیح را معاصر با ورود جهان به عصر حوت (صورت فلکی ماهی) گرفته اند، یعنی زمانی که اعتدال بهاری با ورود خورشید به صورت فلکی حوت رقم میخورد و به دوره ی قبلی یعنی عصر حمل (قوچ) خاتمه میدهد. دوگانگی درمانگری و تخریبگری وسپازیان قابل جمع آمدن در دو ماهی عصر حوت است. همینطور میتوان گذر از دریا را به ماهی گون بودن مسیح و درآمدن او از دریا ربط داد. بارتلت معتقد است مسیح همان اوآنس یا قهرمان ماهی پوش افسانه های کلدانی است که از دریا به در می آید و به مردم تمدن می آموزد. او به شکل داگون خدای ماهی گون در مرکز کیش پلستینی ها از دشمنان مشرک یهودیان در تورات قرار میگیرد. ولی مسیح نیز به خاطر طلوع با عصر حوت ملقب به ایکتیس یا ماهی است درحالیکه بره ی خدا هم هست چون در مرز تحویل خورشید از حمل به حوت قرار دارد و به جای عصر قبل کشته هم میشود که میشود قربانی شدن خدا به شکل گوسفند در عصر جدید. پس مسیح به شکل گوسفند به قتل میرسد و به شکل ماهی زنده میشود. قتل او در جمعه انجام میشود و زنده شدنش در یکشنبه. به همین دلیل، مسیحیان را توصیه کرده بودند در روز جمعه ماهی بخورند. دوگانگی ماهی های حوت، در دوگانگی گوسفند خدا در عصر پیشین جلوه میکند. از یک طرف، مسیح، گوسفنمد برج حمل در فروردین ماه است و از طرف دیگر، تولد او در کریسمس، در برج جدی در دی ماه رقم میخورده که صورت فلکی بز را نشان میدهد. درحالیکه گوسفند نماد مسیح است، بز جانور فاون ها و سیلوان ها و ساتیرها یعنی موجودات نیم بز-نیم انسانی است که در مسیحیت به شیاطین پلید تعبیر میشوند. این دوگانگی، خود، محصول جداسازی مسیح به صورت خدایی ویژه از پاره های دیگر پیکر خدایی قدیمی تر است که پاره های جداسازی شده تبدیل به شیطان شده اند. این خدای قدیمی تر، هنوز خدای یهود است ولی یک خدای سانسور شده و حتی شکست خورده که با عصر قبلی یعنی عصر ثور تطبیق میشود، عصر صورت فلکی ورزاو که خدایش شکل گاو است و گوسفند مسیح و بز شیطان به خاطر این که دو گاوسان کوچکند، فرزندان این گاو محسوب میشوند. او را میشناسیم: ملوخ است؛ بت گاومانند خدایی عاشق قربانی خونین که الیستر کراولی باور داشت یهودیان در دره ی هینوم، فرزندانشان را در راه او قربانی میکنند و در آتش میسوزانند. زمانی که ابراهیم پسرش را برای خدا قربانی میکرد، ظاهرا او هنوز ملوخ بود ولی شرایط با داستان یعقوب تغییر کرد آنجاکه یعقوب خدا را یافت و با او گلاویز شد و خدا را به زور مجبور کرد که او را جانشین خدا در زمین اعلام کند و این یعقوب ملقب به اسرائیل (بنده ی خدا) ریشه ی قوم برگزیده ی خدا و مذهبشان یهودیت شد. این نمادی از شکست خدا از فرزندش است و در اساطیر یونانی-رومی، تعبیر به شکست ساتورن یا کرونوس از پسرش زئوس یا ژوپیتر میشود. ساتورن خدای زحل سیاره ی موکل شنبه روز مقدس یهودیان است. ساتورن فرزندانش را در نوزادی آنها میخورد تا علیه او شورش نکنند، تمثالی دقیق از ملوخ نوزاد خوار و کودک خوار. اما زئوس پیروز شد و ساتورن را شکست داد و جای او را گرفت. زئوس همان ساتورن است با تغییراتی که مذهب یهود را دگرگون میکنند، به سمت همان مسیری که به مسیحیت ختم شود. ساتورن رهبر عصر طلایی است و ازاینرو قابل تطبیق با ازیریس که او هم بر یک عصر طلایی حکومت میکرد. ازیریس هم مثل ملوخ، مجسم به گاو بود. او به دست برادرش سیت به قتل رسید تا این که ازیریس به شکل هورس از نو از همسرش ایزیس به دنیا آمد و انتقام گرفت. هورس و سیت دو جنبه ی متضاد ازیریسند و این که ازیریس درنهایت معادل هورس است به خاطر آن است که درنهایت قرار بوده ازیریس به هورس فرو کاسته شود، وگرنه ازیریس همان هورس سابق است. حکومت سیت میانپرده ای برای برحق کردن هورس پیروز است و این میانپرده همان فاصله ی عصر ثور با عصر حوت است که برای تطابق با گوسفند حمل، با یهودی های گوسفندچران و بزچران پر میشود. شکستن بت گوساله ی طلایی توسط موسی، همان قتل ازیریس توسط سیت است و مسیح، بازگشت ازیریس به شکل هورس پهلوان که با احیای نمادهای پاگانی، به برتری یهودی های شیطانی خاتمه میدهد. به همین دلیل نیز هست که کریسمس مسیح در روز رومی ساتورنالیا جشن گرفته میشود که جشن سالانه ی ساتورن به یاد دوران طلایی او بود و بنابراین فاصله ی خاصی بین خدای جدید و خدای قدیم وجود نداشت. یعنی میشود گفت رابطه ی هورس و ازیریس، همان رابطه ی ژوپیتر و ساتورن است. هاثور مادر ایزیس که قابل تطبیق با ایزیس در داستان ازیریس است، به مانند ازیریس، به شکل گاو درمی آمده است. هاثور، الهه ی زمین و معادل دقیق عیشتار یا استارته ی سامی و ونوس یونانی-رومی است. عیشتار ملقب به "مری" meri یعنی الهه بوده که معادل mary یا مریم نام مادر عیسی است و تلفظ دیگر آن "ماریا" نیز ریشه ی نام "مایا" مادر بودا به نظر میرسد. او معادل شاکتی نیمه ی زنانه ی شیوا خدای نابودی نیز هست. اتحاد شیوا و شاکتی در یوگای جنسی، مرتبط با جادوی جنسی سبت سیاه در یهودیت برای باز آفرینی ارتباط یهوه با شخینا یا نیمه ی مادینه اش به صورت رابطه ی جنسی مرد و زن است. "دبستان" نیمه ی مونث شیوا را "مایا" مینامد که نام الهه ی توهم و البته تلفظ دیگری از نام ماریا یا مریم است. جادوی جنسی، تکرار آیینی استفاده ی ایزیس از جادو برای تولد دوباره ی خدا با نزولش در بطن ایزیس به جای مادر-زمین است و معمولا هر موجود انسان نمایی از جمله خدای انسان نما با مرگ در بطن زمین جای میگیرد و تبدیل میشود. ازیریس/هورس در شکل زیر زمینی خود با آنوبیس خدای شغال شکل جهان مردگان قابیل تطبیق است. رسوخ به جهان زیرین از طریق غارها صورت میگیرد و غارها وقف الهه ها هستند، ازجمله برای شوالیه های تمپلار پیرو جادوی سبت سیاه. جهان زیرین، قلمرو اجنه ی شرور و شیاطین است و قهرمان در سفر به جهان زیرین باید با آنها روبرو شود. یهودیان به جای شیاطین، از بعلیم یاد میکنند که میشوند خدایان سقوط کرده و محو شده و به اصطلاح مرده به دست یهودیت که در فرم هبوط کرده و در زیر زمین دوزخی شده ی خود، شیاطین و نماینده ی نیروهای مادی برخاسته از درون زمینند و این، مرحله ی بینابینی ورزاو و ماهی است که با هم، سه دوره ی خدا –بودن، سقوط و بازگشت- را میسازند و این سه دوره، انعکاسی از سه تصویر متفاوت خدا هستند که تثلیث نیز همان ها را بروز میدهد.:

“king solomons goat”: Willard Bartlett: Everett print of boston: 1918: chap1,2

هرکول هم ورزاوهایی که به کروتنا را آورد را از یک غول سه پیکر به نام گریون دزدیده بود و جالب این که سه گانگی در هرکول هم قابل مشاهده است. «جین هریسون» کلاسیسیست، با بررسی چهل قهرمان به نام هراکلس یا هرکول در اساطیر، آنها را به سه شخصیت تقسیم میکند: 1-مگیستوس کوروس 2-هراکلس باسیلئوس شاه-قهرمان. 3-هلیوس خدای خورشید. از اینها دومینشان هراکلس شاه اسپارت است که با برادرش افیکلس، مشترکا حکومت اسپارت را اداره میکردند. ازآنجا که در شاهان دوگانه ی اسپارت، آن که سنش بیشتر بود حرف نهایی را میزد، هرکول که برادر بزرگتر بود، شاه اصلی بود. این دو برادر با دوگانه ی کریشنا-بالاراما در هندوستان قابل تطبیقند و بالاراما که برادر بزرگتر است، باسیل یا شاه اصلی است. تصویر هرکول در پوست شیر که سر شیر را بالای بدن آدم نشان میدهد، یادآور به یکی از تجسم های دیگر ویشنو یعنی ناراسیمها یا مرد شیرگون است. لغت باسیل یا باسوتئوس همان واسو دوا یا ویشنو در هند است و با بالادوا نسخه ی هندی بعل خدای سامیان تطبیق میشود که نیروی روحانی الی یا اله خدای برتر را در حدی که در جهان مادی انعکاس می یابد نشان میدهد و هلیوس نیز تلفظ یونانی نام اله است. اله و بعل، دو خدای اولیه در تثلیث سامی اله-بعل-آدون هستند که در یهودیت تبدیل به تثلیث الوهیم-یاهو-عیسی شده است. بدین ترتیب، یاهو که همان یهوه است، تجسمی از جهان مادی است. این تثلیث معادل تثلیث قبطی هرو-آسو-آتوم است که در آن، آسو چیزی بین واسو و یاهو است. بدین ترتیب،تثلیث هرکولی هلیوس-هراکلس باسیلئوس- مگیستوس کوروس، همان تثلیث هندی هری-ویشنو-کریشنا است که در آن، کریشنا یا اسان ایزدی، معادل آتمن یا فرد همهویت شده با جنبه ی الهی خود است و ازاینرو کریشنا را "هری" مینامند که همان هرو یا هورس یا هلیوس یا الی یا اله است. او خدایی است که در زمین از نو زاده میشود و وجه تطبیقش با خورشید در این است که خورشید هر غروب، در افق زمین فرو میرود و در طلوع فردا از افق دیگری به دنیا می آید و مثل این است که به درون مادرش هاثور فرو میرود تا فردا از او مجددا به دنیا بیاید. این فرو رفتن هورس به درون هاثور برای تولد دوباره، همان فرو شدن ازیریس به بطن ایزیس برای تولد دوباره از او است و الهه که دراینجا کالبد زمین است، قرار است موجودی دوگانه از جسم و روح به دنیا بیاورد.:

“cosmology of milk: theotokos, the sacred cows , the birth of the galaxios”: bhaktianandascollectedworks.wordpress.com

ظاهرا برای این که فرد بتواند با وجود قدسی خود ارتباط برقرار کند، ابتدا باید با دنیا ارتباط برقرار کند، ارتباطی شبیه ارتباط کریشنا با بالاراما که همان ارتباط فرد با یهوه به عنوان خدای متحدکننده ی کالبد جهان است، اما چون این به مفهوم سقوط روح در دوزخ و ارتباط با جهان معنوی یا خدای پیشین است، موضوع کاملا باری مادی گرایانه و شیطانی پیدا میکند. ازآنجاکه ارتباط مثبت با جهان طبیعت و آفریده های خدادادی، فقط در صورت ایجاد فاصله و ارتباط غیر مستقیم با آنها برای دور بودن از گرفتاری هایی که آفریده های دشمن انسان یا سختی های به دست آوردن محصولات از آفریده های مفید ممکن است، شهر بخصوص شهر بزرگ و پر امکانات تنها جایی است که در آن ممکن است جهان مادی تبدیل به چیزی یک سره دوست داشتنی شود که در این صورت، شهر مظهر شیطان هم میشود.

سرهنگ فورلانگ انگلیسی نوشته است که این، خدای مار شکل کلده، حئا یا ائا بود که به انسان ها شهرسازی و توانایی زیست در شهر را آموخت و اولین شهر را یونانیان به نامش Aei POLIS نامیدند. حئا پسر آنو یا آسمان و از این جهت معادل دقیق "بعل"، نسخه ای پیشین تر از مردوخ ملقب به آشور (فرمانروا) خدای بابل است و نام ازیریس نیز از آشور می آید. پسر آسمان که به زمین هبوط میکند و معمولا بعل نامیده میشود، تموز یا تاموس است که حرف اول اسمش یعنی "تائو" یا T یعنی علامت صلیب نماد او است و صلیب از روی برابری الو با مسیح، نماد مسیح شده است. آدم که از بهشت اخراج میشود و در زندگی با مشقت زندگی میکند، همان تموز است که به انسان تشبیه شده است. تموز در اصل، خدای گیاهان بوده که در فصل خزان، همراه سرسبزی طبیعت میمیرد و در جهان زیرین زندگی میکند تا در بهار با سرسبزی طبیعت برگردد و خورشید در رفت و برگشت خود به جهان زیرین، تکرار هر روزه ی او است. این سه گالنگی تموز در حالت بود-رفت-برگشت، او را تبدیل به ایزدی سه گانه و ملقب به "بعل شلیشا (ثلاثه)" میکند و از سه گانگی او تثلیث زرتشتی زروان-اهوره مردا-اهریمن، و تثلیث فنیقی الاصل یونانی کرونوس-فوتوس (شهوت)-اوملاک (بخار) و تثلیث یونانی دیگر خائوس (بی نظمی)- اربوس (تاریکی)- اثیر (ماده ی فرا مادی، برمی آیند. شکل جهنمی تموز در جهان زیرین، در کنایه به جنبه های اجتماعی انسان، زیست انسان شهری است که میتوان آن را با تجسد حئا یا مردوخ در شهر بابل مقایسه کرد. نمرود را شکل انسانی مردوخ یا بعل در مقام شاه بابل میشناسند. نام نمرود را در تلمود، "نبروت" نوشته اند که به گونه های نپروت و نیپرو هم خوانده شده است. این احتمالا شهر "نیپور" یا "نفر" از شهرهای باستانی بین النهرین و مابه ازای بابل است که با نام گرفتن از نمرود، تجسد او در شهر را نشان میدهد. حئا خدای آب ها و رودخانه ها است و لغت "اب" به معنی پدر با "آب" همخانواده است.:

Rivers of life: v2: j.g.r forlong: celephais press: 2005 :P59-61

در گزارشات نقل قول شده از بروسوس، تمدن را اولین بار، اوآنس که مردی در لباس ماهی بود پس از بیرون آمدن از دریا به مردم کلده آموخت. ازاینرو اوآنس با نینوس از نام های یونانی نمرود تطبیق میشود که شهر نینوا را به نام خود ساخت، چون نین را با نون به معنی ماهی مقایسه کرده اند. البته به نوشته ی فورلانگ، نین در آشوری به طور کلی به معنی ارباب یا خدا و تلفظ دیگری از لغت "نر" به معانی شیر درنده و مرد شجاع است. ولی فورلانگ، امکان ارتباط نینوس با نون/ماهی و اوآنس را تایید میکند و دراینباره به دکتر اینمان اعتماد میکند که متوجه شده بود لغت "نین" در مقابل خدایان مذکر جنگاوری چون نرگال و آشور، مفهوم زنانه پیدا میکند و ماهی نیز به سبب شباهت به رحم زن، مضمون مادینه دارد. این مادینگی قبل از کسب تکلیف، بی نظمی قبل از رسیدن به نظم را نشان میدهد و نظمی که از درون آن درمی آید، حکم اوآنس برآمده از دریا را دارد. چون در گزارش بروسوس، دریا نامبردار به آمورکا و ثعلات الهه ی بی نظمی است که به دست بلوس خدای نظم سرکوب میشود. این داستان به شکلی دیگر مجددا در تکه پاره های نوشته های منسوب به بروسوس به شکل وقوع سیلی عظیم تکرار میشود که در آن، خیسوتروس شاه زمانه موفق به نجات گروهی از مردم و موجودات با سوار کردن آنها به کشتی میشود. سیل، الهه است و خیسوتروس، بلوس. همین خیسوتروس است که در تاریخ یهود، به شکل نوح کشتی ساز، مجددا زندگی را از سیل نابودگر نجات میدهد. در گزارش نیکلاس دمشقی از پیروزی نظم بر بی نظمی، بلوس (بعل) پسر آئوس (حئا) الهه ی دریایی به نام تهاته را شکست میدهد که به نظر میرساند نام تحوت خدای دانش و حکمت، شکل نرینه شده و منظم شده ی تهاته باشد. به عقیده ی اسمیت، اسم تهاته از لغت "تهو" یا "تهوم" به معانی ته و عمق می آید که معمولا به ماده ی غلیظی که از یک مایع در ته شکاف یا ظرفی جمع میشود اشاره دارد و ظاهرا آن به مانند تهاته ماده ی اولیه ی خلقت ارباب انواع است و به خشکی ای که از یک سیل به جا میماند تشبیه میشود. در چنین خشکی ای هم هوا هست هم آب هست و هم خشکی، و اینها در زمره ی اختیارات سه رب النوع –به ترتیب: آنو، حئا و بعل- قرار میگیرند. ارواح که مثل هوا نادیدنیند تحت اختیار آنو فرمانروای آسمان هستند، امور مادی که مثل محتویات زمین خشک قابل مشاهده اند تحت اختیار بعل هستند، و امور ذهنی و عاطفی که از بر هم کنش روح و جسم پدید می آیند و مثل آب سیال و در تلاطم و تغییرند، تحت اختیار حئا میباشند.:

Ibid: p43-46

شاید به همین دلیل است که روانشناسی دقیقا جاهایی جذاب و قابل ارتباط گیری برای عموم میشود که به روانکاوی فروید و یونگ نزدیک میشود و نقش کهن الگوها را پررنگ و قابل داستان سازی میکند. یونگ، 12 نوع کهن الگو برای زندگی شهروندی شناسایی کرده بود که conor neil در مقاله یUnderstanding Personality: The 12 Jungian Archetypes: april2018 در وبسایت خود آنها را اینطور نام میبرد و خلاصه سازی میکند:

1. تعیین کننده ی خطوط

  • شعار: آزاده که من و تو باشیم
  • خواسته ی اصلی: رسیدن به بهشت
  • هدف: شاد بودن
  • بزرگترین ترس: تنبیه شدن برای انجام کار بد یا اشتباه
  • استراتژی: انجام درست کارها
  • ضعف: خسته کننده با همه ی معصومیت ساده لوحانه ی آنها
  • استعداد: ایمان و خوش بینی
  • به این نام ها نیز معروف است: اتوپیایی (ایدئالیست)، سنت گرا، ساده لوح، عارف، قدیس، رمانتیک، رویاپرداز.

2. مساوات گرا

  • شعار: همه ی مردان و زنان برابر آفریده شده اند
  • خواسته ی اصلی: ارتباط با دیگران
  • هدف: تعلق داشتن
  • بزرگترین ترس: کنار گذاشته شدن یا متمایز شدن از جمع
  • استراتژی: ایجاد فضایل معمولی جامد، روی زمین بودن، لمس مشترک
  • ضعف: از دست دادن خود در تلاش برای ادغام یا به خاطر روابط سطحی.
  • استعداد: واقع گرایی، همدلی، عدم تظاهر
  • همچنین به این نام ها شناخته می شود: پسر خوب، پسر/دختر معمولی، فرد همسایه، واقع گرا، سختکوش، شهروند ثابت، همسایه ی خوب، اکثریت ساکت.

3. قهرمان

  • شعار: جایی که اراده هست، راهی هست
  • میل اصلی: اثبات ارزش خود از طریق اعمال شجاعانه
  • هدف: تسلط متخصص به روشی که جهان را بهبود بخشد
  • بزرگترین ترس: ضعف، آسیب پذیری، "مرغ" بودن
  • استراتژی: تا حد امکان قوی و توانمند باشید
  • ضعف: تکبر، همیشه نیاز به نبرد دیگری برای جنگیدن
  • استعداد: شایستگی و شجاعت
  • قهرمان با نام های زیر نیز شناخته می شود: جنگجو، صلیبی، نجات دهنده، ابرقهرمان، سرباز، اژدها کش، برنده و بازیکن تیم.

4. مراقب

  • شعار: همسایه ی خود را مانند خود دوست داشته باشید
  • میل اصلی: محافظت و مراقبت از دیگران
  • هدف: کمک به دیگران
  • بزرگترین ترس: خودخواهی و ناسپاسی
  • استراتژی: انجام کارها برای دیگران
  • ضعف: قربانی شدن و هدف استثمار واقع شدن
  • استعداد: شفقت، سخاوت
  • مراقب نیز به عنوان: قدیس، نوع دوست، والدین، یاور، حامی نیز شناخته می شود.

5. کاوشگر

  • شعار: مرا در حصار نکش
  • میل اصلی: آزادی برای یافتن اینکه چه کسی هستید از طریق کاوش در جهان
  • هدف: تجربه ی یک زندگی بهتر، معتبرتر و رضایت بخش تر
  • بزرگترین ترس: به دام افتادن، سازگاری و پوچی درونی
  • استراتژی: سفر، جستجو و تجربه ی چیزهای جدید، فرار از کسالت
  • ضعف: سرگردانی بی هدف، نامناسب شدن
  • استعداد: خودمختاری، جاه طلبی، وفادار بودن به روح
  • کاوشگر به نامهای دیگر نیز شناخته می شود: سالک، شمایل شکن، سرگردان، فردگرا، زائر.

6. شورشی

  • شعار: قوانین برای شکستن ساخته شده اند
  • خواسته ی اصلی: انتقام یا انقلاب
  • هدف: براندازی چیزی که کار نمی کند
  • بزرگترین ترس: ناتوان یا بی اثر بودن
  • استراتژی: مختل کردن، نابود کردن، یا شوک
  • ضعف: عبور از سمت تاریک، جنایت
  • استعداد: ظالمانه، آزادی رادیکال
  • یاغی با نام‌های زیر نیز شناخته می‌شود: شورشی، انقلابی، مرد وحشی، نامناسب، یا شمایل شکن.

7. معشوق

  • شعار: تو تنها کس هستی
  • میل اصلی: صمیمیت و تجربه
  • هدف: داشتن رابطه با افراد، کار و محیطی که دوست دارند
  • بزرگترین ترس: تنها بودن، گل دیواری، ناخواسته بودن، مورد محبت واقع نشدن
  • استراتژی: از نظر جسمی و احساسی بیشتر و بیشتر جذاب شوید
  • ضعف: تمایل بیرونی برای راضی کردن دیگران تا حد قرار گرفتن در معرض خطر از دست دادن هویت خود
  • استعداد: اشتیاق، قدردانی، و تعهد
  • معشوق با نام‌های زیر نیز شناخته می‌شود: شریک، دوست، صمیمی، مشتاق، حس‌گرا، همسر، تیم‌ساز.

8. خالق/هنرمند

  • شعار: اگر بتوانید آن را تصور کنید، می توان آن را انجام داد
  • میل اصلی: ایجاد چیزهایی با ارزش پایدار
  • هدف: تحقق یک چشم انداز
  • بزرگترین ترس: دید متوسط ​​یا اعدام
  • استراتژی: کنترل هنری و مهارت را توسعه دهید
  • وظیفه: ایجاد فرهنگ، بیان دیدگاه خود
  • ضعف: کمال گرایی، راه حل های بد
  • استعداد: خلاقیت و تخیل
  • خالق به این نام ها نیز گفته می شود: هنرمند، مخترع، مبتکر، نوازنده، نویسنده یا رویاپرداز.

9. شوخ طبع

  • شعار: شما فقط یک بار زندگی می کنید
  • خواسته ی اصلی: زندگی در لحظه با لذت کامل
  • هدف: داشتن اوقاتی عالی و روشن کردن جهان
  • بزرگترین ترس: بی حوصله یا کسل کردن دیگران
  • استراتژی: بازی کنید، شوخی کنید، خنده دار باشید
  • ضعف: بیهودگی، اتلاف وقت
  • استعداد: شادی
  • شوخ طبع همچنین به عنوان های: احمق، حقه باز، جوکر، جوکر عملی یا کمدین شناخته می شود.

10. حکیم

  • شعار: حقیقت شما را آزاد خواهد کرد
  • خواسته ی اصلی: یافتن حقیقت.
  • هدف: استفاده از هوش و تحلیل برای درک جهان.
  • بزرگترین ترس: فریب خوردن، گمراه شدن یا نادانی.
  • استراتژی: جستجوی اطلاعات و دانش. خود بازتابی و درک فرآیندهای فکری
  • ضعف: می تواند جزئیات را برای همیشه مطالعه کند و هرگز عمل نکند.
  • استعداد: خرد، هوش.
  • حکیم به نام‌های زیر نیز شناخته می‌شود: کارشناس، محقق، کارآگاه، مشاور، متفکر، فیلسوف، دانشگاهی، برنامه‌ریز، حرفه‌ای، مربی، معلم، اندیشمند.

11. شعبده باز

  • شعار: من کاری می کنم که اتفاق بیفتد.
  • خواسته ی اصلی: درک قوانین اساسی جهان
  • هدف: تحقق رویاها
  • بزرگترین ترس: پیامدهای منفی ناخواسته
  • استراتژی: یک چشم انداز ایجاد کنید و بر اساس آن زندگی کنید
  • ضعف: دستکاری شدن
  • استعداد: یافتن راه حل های برد-برد
  • جادوگر همچنین به عنوان: بینا، کاتالیزور، مخترع، رهبر کاریزماتیک، شمن، شفا دهنده، مرد پزشکی شناخته می شود.

12. حکمران

  • شعار: قدرت همه چیز نیست، تنها چیز است.
  • خواسته ی اصلی: کنترل
  • هدف: ایجاد یک خانواده یا جامعه ی مرفه و موفق
  • استراتژی: اعمال قدرت
  • بزرگترین ترس: هرج و مرج، سرنگونی
  • ضعف: مستبد بودن، ناتوانی در تفویض اختیار
  • استعداد: مسئولیت، رهبری
  • حکمران همچنین به عنوان: رئیس، رهبر، اشرافی، پادشاه، ملکه، سیاستمدار، الگو، مدیر یا مسئول اجرایی شناخته می شود..

ما ممکن است در لحظات مختلف، در هر کدام از این کهن الگوها برویم و موقتا با آنها همهویت شویم ولی نکته این است که فقط وقتی از همذاتپنداری خود در هر کدام از اینها با موجودات زنده و غیر زنده ی دیگر و در یک جامعه ی تقریبا به طور کامل انسانی خارج شویم است که ممکن است بار احساسی و روحانی و کاملا انسانی آنها را حس کنیم و آنچه را که ادیان از مدت ها قبل کشف کرده و تنها در عده ای معدود قابل تبلور میدیدند در جمعیت های بزرگ تری قابل اشتراک گذاری بیابیم، گویی که خدا واقعا از طریق فرود به جهنم قابل پیروزی بر شیطان است. شاید سه گانه ی دوران قدیم، مدرنیته و پست مدرنیته هم از ابتدا بر اساس انتظار قبلی از تقسیم تاریخ به سه دوره ی حضور و شکست و بازگشت خدا ساخته شده است و رزیویونیست ها راست میگویند که متون معرف مذهب یونانی-رومی، واقعا در آغاز دوران مدرن و بر اساس وضعیت فعلی جعل یا دوباره نویسی شده اند.

ما را در سایت شیرها و گوسفندها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baghebabel بازدید : 2 تاريخ : جمعه 31 فروردين 1403 ساعت: 18:56

خبرنامه